عشق مخفی پارت ۶
تهیونگ: اونا قبول کردن. اینم فرما
یونگی: خیله خب فرمارو بزار رومیز. فردا کارتون رو شروع میکنید و. تهیونگ میگی بیان داخل
اون دو نفرم اومدن
یونگی: فردا از ساعت هشت کار شروع میشه نگهبان درو باز میکنه پس نه زود بیاین نه دیر اتمام کار فردا ساعت سه و نیم هست ولی بقیه روز ها ساعت پنج. وقتی خودمونیم نیاز نیست رسمی حرف بزنید. فردام باهم میریم به عمارت من که ادرسش دست جیمینه
جیمین: چشم
یونگی: اهمم
جیمین: باشع
یونگی: میتونید برید خدافظ
ساعت الان یه ربع به پنج بود
یونگی: تهیونگ بگو هرکی میخواد بره
خودمم پاشدم کتمو پوشیدم و با بادیگاردم سمت عمارت خودم راه افتادم و زنگ زدم پدرم
یونگی: پدر. سلام. من امشب میرم خونه خودم
پدر یونگی: خیله خب. خدافظ
یونگی: هوفف خدافظ
ویو جیمین
رسیدم خونه پدرم هنوز نمیدونه من مافیام
پدر جیمین: سلام پسرم
بغلش کرد
پدر جیمین: کجا بودی دیر اومد
جیمین: شرکت تولید قطعات دندون پزشکی مین رو میشناسی؟
پدر جیمین: اره. خیلی معروفه
جیمین: خب منو جونگکوک و جین اونجا استخدام شدیم
پدر جیمین: اینکه عالیه. ببین. باید به پسر صاحب شرکت مین یونگی نزدیک بشی(چشمک)
جیمین: باباااا
پدر جیمین:(خنده)
جیمین: اه. اصلا قهرم
و رفتم تو اتاقم
جیمین: هوو خدایا بابام که راضیه خودمم که.. ای کاش یونگی و باباشم راضی باشن اگه. اگه وای ولش کن
الان میزارم پارت جدید چیزی نگید😊😂
یونگی: خیله خب فرمارو بزار رومیز. فردا کارتون رو شروع میکنید و. تهیونگ میگی بیان داخل
اون دو نفرم اومدن
یونگی: فردا از ساعت هشت کار شروع میشه نگهبان درو باز میکنه پس نه زود بیاین نه دیر اتمام کار فردا ساعت سه و نیم هست ولی بقیه روز ها ساعت پنج. وقتی خودمونیم نیاز نیست رسمی حرف بزنید. فردام باهم میریم به عمارت من که ادرسش دست جیمینه
جیمین: چشم
یونگی: اهمم
جیمین: باشع
یونگی: میتونید برید خدافظ
ساعت الان یه ربع به پنج بود
یونگی: تهیونگ بگو هرکی میخواد بره
خودمم پاشدم کتمو پوشیدم و با بادیگاردم سمت عمارت خودم راه افتادم و زنگ زدم پدرم
یونگی: پدر. سلام. من امشب میرم خونه خودم
پدر یونگی: خیله خب. خدافظ
یونگی: هوفف خدافظ
ویو جیمین
رسیدم خونه پدرم هنوز نمیدونه من مافیام
پدر جیمین: سلام پسرم
بغلش کرد
پدر جیمین: کجا بودی دیر اومد
جیمین: شرکت تولید قطعات دندون پزشکی مین رو میشناسی؟
پدر جیمین: اره. خیلی معروفه
جیمین: خب منو جونگکوک و جین اونجا استخدام شدیم
پدر جیمین: اینکه عالیه. ببین. باید به پسر صاحب شرکت مین یونگی نزدیک بشی(چشمک)
جیمین: باباااا
پدر جیمین:(خنده)
جیمین: اه. اصلا قهرم
و رفتم تو اتاقم
جیمین: هوو خدایا بابام که راضیه خودمم که.. ای کاش یونگی و باباشم راضی باشن اگه. اگه وای ولش کن
الان میزارم پارت جدید چیزی نگید😊😂
۳.۷k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.