داستان ترسناک
از بچگی برام سوال بود چرا همیشه در صندوق بزرگ اتاق پدربزرگم قفله و هیچکس حق نداره بهش نزدیک بشه، تا این که یه روز تصمیم گرفتم مخفیانه برم توی اتاقو درشو باز کنم چون بالاخره فهمیدم جای کلید کجاس؛وقتی در صندوق قول پیکرو باز کردم از شدت ترس و چیزی که دیدم دلم به هم خورد!!!!داخل اون پر بود از سرهایی که بوی گند میداد،سر کسایی که توی این هفته مفقود شدن!!!!
همون لحظه صدای پدربزرگمو از پشت سرم شنیدم که گفت:کاترین (مادربزرگم) شام امشب حاضره.
لایک و کامنت فراموش نشه اصکی فقط با اجازه
#بی تی اس#طنز#بلک پینک#کلیپ#اسمر #ارامش#دابسمش#موزیک#انباکس#کیپاپ#فود#کلیپ فان#mbti#روتین#فکت ترسناک#عجایب#سلنا
همون لحظه صدای پدربزرگمو از پشت سرم شنیدم که گفت:کاترین (مادربزرگم) شام امشب حاضره.
لایک و کامنت فراموش نشه اصکی فقط با اجازه
#بی تی اس#طنز#بلک پینک#کلیپ#اسمر #ارامش#دابسمش#موزیک#انباکس#کیپاپ#فود#کلیپ فان#mbti#روتین#فکت ترسناک#عجایب#سلنا
۶.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.