فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۲۷
جونگ کوک ویو
چطور میتونم این صحنه هارو ببینم...هه..چقد بدبخت بودم من که فک میکردم دوستم داره
البته که...حق داره خب مگه من کیم؟
وقتی اون اومد که اصا نمیدونم دوس پسرش بود یا کیانگار من دیگه وجود خارجی ندارمو گذاشت رف....البته نمیتونه دوس پسرش باشه...چون گف به به شنیدم خانم مین عاشق شده....پس اگه دوس پسرش نیس کیشع...دستمو گذاشتم رو سینم و فشارش دادم و پیرهنمو مچاله کردم چشمامو بستم و سعی کردم توی تخت غرق شم...انگار توی ناراحتیام و بدبختیام غرق میشدم بجای تخت(((((((اگه چند تا دوستین و به شما تو اکیپتون کمتر از همه توجه میشه میتونین حال کوکو درک کنین....البته که برا خودم همین اتفاق افتادو از اکیپ اومدم بیرون...هعی..پس در اصل این حال خودمه نه کوک😂😭...اوکی فیک تبدیل شد به درد و دل🗿...ولش بریم ادامه)))))....پس چرا این امبولانس لعنتی نمیاد خدایا چرا نمیزاری من بمیرممم این زندگی به چه درد من میخوره
یدفعه صدای تهیونگ همه ی افکاراتمو بهم ریخ...
ته:چیشده ضربه عشقی خوردی پسرم؟
کوک:مگه اون واقعا دوس پسرش بوووود
ته: ای بابا ببین داداشم نخیر دوس پسرش نیس😐 الکی واس خودت خیال بافی نکن عاشق بدبخت
مگه تو بکیونو یادت نیییس؟
کوک: من بکیونو خیلی خوب یادمه...ولی مگه لیونسو منو به یاد میاره؟
آه از ته دلی کشیدم...دلم میخواست بشینم انقد گریه کنم که بمیرم
ته:خب من که تورو یادمه داداشییی
ته: بزار یه توضیح مختصر بدم یادت بیاد
خب ببین ما چهار تا دوس بودیم دیگه...بنده...بکیون...لیونسو و....
ادامه ی حرفشو خودم زدم: پارک دویون...یعنی خودم
(دیدین چه خفن شد داستااان؟ مگه نهههه؟ خماری ازین بهتررر؟)
ته: خب خوب یادته دیگه....البته فقط بخش خودتو یادت بود...ولی اونموقع ها هم که میدیدی بکیون به لیونسو میچسبه خیلی حرص میخوردی😂😂😂
کوک:مرض:/
ته: تو اونموقع ده سالت بود که یدفعه....ناپدید شدی...راستی...چرا اسم الانت جئون جونگ کوکه؟
کوک: اسم واقعیم اینه....
ته: جان جدت تعریف کنننن
کوک: بزار یه موقع که لیونسو و بکیون هم باشن ....صب کن؟ اون واقعا بکیون بوووود؟ چقد عوض شدهه🥺
ته: نه پس غلام سوپری بود
کوک: نمکدوون
که یدفعه........
خومالیییییی
شرط پارت بعد ۲۰ لایک ۲۵ کامنتتت
#فیک #کوک #فیک_کوک #رمان #آرمی #bts #army #fake #kook
چطور میتونم این صحنه هارو ببینم...هه..چقد بدبخت بودم من که فک میکردم دوستم داره
البته که...حق داره خب مگه من کیم؟
وقتی اون اومد که اصا نمیدونم دوس پسرش بود یا کیانگار من دیگه وجود خارجی ندارمو گذاشت رف....البته نمیتونه دوس پسرش باشه...چون گف به به شنیدم خانم مین عاشق شده....پس اگه دوس پسرش نیس کیشع...دستمو گذاشتم رو سینم و فشارش دادم و پیرهنمو مچاله کردم چشمامو بستم و سعی کردم توی تخت غرق شم...انگار توی ناراحتیام و بدبختیام غرق میشدم بجای تخت(((((((اگه چند تا دوستین و به شما تو اکیپتون کمتر از همه توجه میشه میتونین حال کوکو درک کنین....البته که برا خودم همین اتفاق افتادو از اکیپ اومدم بیرون...هعی..پس در اصل این حال خودمه نه کوک😂😭...اوکی فیک تبدیل شد به درد و دل🗿...ولش بریم ادامه)))))....پس چرا این امبولانس لعنتی نمیاد خدایا چرا نمیزاری من بمیرممم این زندگی به چه درد من میخوره
یدفعه صدای تهیونگ همه ی افکاراتمو بهم ریخ...
ته:چیشده ضربه عشقی خوردی پسرم؟
کوک:مگه اون واقعا دوس پسرش بوووود
ته: ای بابا ببین داداشم نخیر دوس پسرش نیس😐 الکی واس خودت خیال بافی نکن عاشق بدبخت
مگه تو بکیونو یادت نیییس؟
کوک: من بکیونو خیلی خوب یادمه...ولی مگه لیونسو منو به یاد میاره؟
آه از ته دلی کشیدم...دلم میخواست بشینم انقد گریه کنم که بمیرم
ته:خب من که تورو یادمه داداشییی
ته: بزار یه توضیح مختصر بدم یادت بیاد
خب ببین ما چهار تا دوس بودیم دیگه...بنده...بکیون...لیونسو و....
ادامه ی حرفشو خودم زدم: پارک دویون...یعنی خودم
(دیدین چه خفن شد داستااان؟ مگه نهههه؟ خماری ازین بهتررر؟)
ته: خب خوب یادته دیگه....البته فقط بخش خودتو یادت بود...ولی اونموقع ها هم که میدیدی بکیون به لیونسو میچسبه خیلی حرص میخوردی😂😂😂
کوک:مرض:/
ته: تو اونموقع ده سالت بود که یدفعه....ناپدید شدی...راستی...چرا اسم الانت جئون جونگ کوکه؟
کوک: اسم واقعیم اینه....
ته: جان جدت تعریف کنننن
کوک: بزار یه موقع که لیونسو و بکیون هم باشن ....صب کن؟ اون واقعا بکیون بوووود؟ چقد عوض شدهه🥺
ته: نه پس غلام سوپری بود
کوک: نمکدوون
که یدفعه........
خومالیییییی
شرط پارت بعد ۲۰ لایک ۲۵ کامنتتت
#فیک #کوک #فیک_کوک #رمان #آرمی #bts #army #fake #kook
۱۴.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.