پارت 1 فیک بشم( الیسم)
از زبون راوی*
یه روز عادی
یه درگیری عادی
یه دازای عادی
همه چیز مثل هر روز بود...
--------------------------------------------------------------------------------------
از زبون دازای***
خیلی عادی داشتم میجنگیدم مثل تقیه...
میخواستم با یه شلیک دیگه یه نگهبان دیگرو بشونم سر جاش که
سرم درد شدیدی گرفت به طوری که باعث افتادنم شد...
چشام یک لحظه بسته شد....
میخواستم از دستام کمک بگیرم و بلند شم که...
دستامو حس نکردم....
نه تنها دستام بلکه من قادر به حرکت کل بدنم نبودم
اروم چشامو باز کردم...
و با صحنه ای رو به رو شدم و حتی تصورشم سخت بود
من یا بهتره بگم جسمم روی زمین افتاده بود..
و اتسوشی دیوانه بار صدام میزد و تکونم میداد...
اما من دیگه اونجا نبودم الان من مثل شبح سر گردونی بودم که
داره بهشون نگاه میکنه....
من اونجا نبودم اونجا فقط جسمم بود نه من....
پس احتمالا من مردم؟؟
و طرف دیگری نگاه کردم
چشمم به چویا خورد...
به چویایی که داره میدوه و اشکاش اروم از چشمش سرازیر شدن..
بالا ی سرم میرسه و با فریادی که میرنه به سمتش میرم
-مگه نگفته بودی تنهام نمیذاری لعنتی؟؟
اروم سمتش رفتم و گفتم
من هنوزم پیشتم هویچک....
و اروم بوسیدمش
اما چویا حرفای یه روح رو میشنوه؟؟
نه معلومه که نه...
***********************************************************
مایل به پارت بعد؟
یه روز عادی
یه درگیری عادی
یه دازای عادی
همه چیز مثل هر روز بود...
--------------------------------------------------------------------------------------
از زبون دازای***
خیلی عادی داشتم میجنگیدم مثل تقیه...
میخواستم با یه شلیک دیگه یه نگهبان دیگرو بشونم سر جاش که
سرم درد شدیدی گرفت به طوری که باعث افتادنم شد...
چشام یک لحظه بسته شد....
میخواستم از دستام کمک بگیرم و بلند شم که...
دستامو حس نکردم....
نه تنها دستام بلکه من قادر به حرکت کل بدنم نبودم
اروم چشامو باز کردم...
و با صحنه ای رو به رو شدم و حتی تصورشم سخت بود
من یا بهتره بگم جسمم روی زمین افتاده بود..
و اتسوشی دیوانه بار صدام میزد و تکونم میداد...
اما من دیگه اونجا نبودم الان من مثل شبح سر گردونی بودم که
داره بهشون نگاه میکنه....
من اونجا نبودم اونجا فقط جسمم بود نه من....
پس احتمالا من مردم؟؟
و طرف دیگری نگاه کردم
چشمم به چویا خورد...
به چویایی که داره میدوه و اشکاش اروم از چشمش سرازیر شدن..
بالا ی سرم میرسه و با فریادی که میرنه به سمتش میرم
-مگه نگفته بودی تنهام نمیذاری لعنتی؟؟
اروم سمتش رفتم و گفتم
من هنوزم پیشتم هویچک....
و اروم بوسیدمش
اما چویا حرفای یه روح رو میشنوه؟؟
نه معلومه که نه...
***********************************************************
مایل به پارت بعد؟
۲.۳k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.