خون شیرین پارت سوم
همشون روت هجوم میارن و شروع میکنن به لیس زدنت که التماسشون میکنی گازت نگیرن
•شب ساعت ۳ •
کوک : بیدار شو بیدار شو من تشنمه
جیمین : کوک ساکت شو
کوک: ای بابا باشه دیگه اهههه
ا/ت: چیزی شده؟
پاشو میریم مدرسه
ا/ت: مدرسه؟ نصف شب
راستی دیشب چی شد؟
من که تو راه پله بودم منو کی اوردین اینجا منو گاز...
جیمین : هیسس زیادی سر و صدا میکنی
ا/ت : ای بابا کجا گم شدن یدفعه ای؟!
لباس فرم مدرستو میپوشی و میری دم در یه ماشین لیموزین لوکس منتظرتون بود در رو به روتون باز میکنن و به هر پسر میگن بفرمایین اعلاحضرت
ا/ت : اعلاحضرت؟!
کوک: سوار شو توضیح بدیم
جیمین : ما اشرف زاده های خون آشامیم..فقط ما سه تا موندیم که خون آشام های اصیل هستیم
جیمین : کم خونی نداری؟
ا/ت : نه
کوک : ای وللللل
ته : کوکیییییی
کوک : غلط کردم
به مدرسه رسیدین
ته : تو با کوک همکلاسی
ا/ت : اوهوم
کوک دستتو میگره و میرین همه ی دخترا با حسادت به تو و کوک نگاه میکردن معلوم بود پسر معروف مدرسه بود
به کلاستون میرسین
کوک : به به.کلاس خالیه و در کلاس رو قفل میکنه...
ا/ت : چی کار میکنیی؟
و تورو هل میده به دیوار دندوناشو رو سینه هات احساس میکنی
ا/ت: آههههههههههه
یه درد شدید بهت وارد شد و بعدش احساس خوبی داشتی
کوک : میبینم خوشت اومده از این فرصتا هست و موهاتو نوازش کرد
ا/ت : بسههه دارم از حال میرم اههه
کوک : خعلی ضعیفی
حالت بد میشه و میوفتی رو زمین
کوک: تو تب داری
کوک: من چه علطی بکنم ؟
کوک :میتونی تا ماشین بیای یا بغلت کنم؟
ا/ت : میتونم بابا
دستتو میگره و میگه بیا که تو راه پله پخش میشی رو زمین و خون زیادی از سینه هات میریزه
همه ی دانش اموزا چشماشون قرمز میشه و نگاه میکنن بهت ...
هر یک از دانش اموزا قسمتی از بدنتو گاز میگیرن و خون خیلی زیاده از دست میدی.کوک رو انقدر کتک میزنن که یه گوشه از حال رفته بود
چشمات سنگین میشن و همه جا تاریک
چشماتو باز میکنی تو اتاقت بودی
من اینجام ؟ که میبینی پسرا جلوت نشستن
ا/ت: ته..جیمین . کوک کجاست؟
ته: خوابه.. همه خونتو خوردن جز ما؟! جالبه.. تو شکار مایی فقط مال ما. میفهمییییی؟ (با داد)
و رانتو میگیره محکم گاز میگیره
ا/ت : اهههه
جیمین شروع میکنه به مکیدن شکمت و گاز گرفتنش که کوک پشتت ظاهر میشه
کوک: منم به جمع اضافه میشه
ا/ت : اهههههههههه
کوک گردنتو گاز میگیره
ازت جداشون میشن و میری دنبال تلفنت تا به پدرت زنگ بزنی
پدر: الووووو ا/ت عزیزم خوبی !؟
ا/ت الووو بابااااا اینا وحشین!! 😢
کوک :بدش به من ..... گوشیتو میگیره
ا/ت : نهه
ته گوشیو از کوک میگیره و خوردش میکنه
اینجا گوشی نداریم تامام...
از اتاق میزنی بیرون و توی راهروی تاریک میدوییدی
ا/ت : چیییی؟؟؟؟؟
عکس پدرم اینجا چیکار میکنههه؟!
.
•شب ساعت ۳ •
کوک : بیدار شو بیدار شو من تشنمه
جیمین : کوک ساکت شو
کوک: ای بابا باشه دیگه اهههه
ا/ت: چیزی شده؟
پاشو میریم مدرسه
ا/ت: مدرسه؟ نصف شب
راستی دیشب چی شد؟
من که تو راه پله بودم منو کی اوردین اینجا منو گاز...
جیمین : هیسس زیادی سر و صدا میکنی
ا/ت : ای بابا کجا گم شدن یدفعه ای؟!
لباس فرم مدرستو میپوشی و میری دم در یه ماشین لیموزین لوکس منتظرتون بود در رو به روتون باز میکنن و به هر پسر میگن بفرمایین اعلاحضرت
ا/ت : اعلاحضرت؟!
کوک: سوار شو توضیح بدیم
جیمین : ما اشرف زاده های خون آشامیم..فقط ما سه تا موندیم که خون آشام های اصیل هستیم
جیمین : کم خونی نداری؟
ا/ت : نه
کوک : ای وللللل
ته : کوکیییییی
کوک : غلط کردم
به مدرسه رسیدین
ته : تو با کوک همکلاسی
ا/ت : اوهوم
کوک دستتو میگره و میرین همه ی دخترا با حسادت به تو و کوک نگاه میکردن معلوم بود پسر معروف مدرسه بود
به کلاستون میرسین
کوک : به به.کلاس خالیه و در کلاس رو قفل میکنه...
ا/ت : چی کار میکنیی؟
و تورو هل میده به دیوار دندوناشو رو سینه هات احساس میکنی
ا/ت: آههههههههههه
یه درد شدید بهت وارد شد و بعدش احساس خوبی داشتی
کوک : میبینم خوشت اومده از این فرصتا هست و موهاتو نوازش کرد
ا/ت : بسههه دارم از حال میرم اههه
کوک : خعلی ضعیفی
حالت بد میشه و میوفتی رو زمین
کوک: تو تب داری
کوک: من چه علطی بکنم ؟
کوک :میتونی تا ماشین بیای یا بغلت کنم؟
ا/ت : میتونم بابا
دستتو میگره و میگه بیا که تو راه پله پخش میشی رو زمین و خون زیادی از سینه هات میریزه
همه ی دانش اموزا چشماشون قرمز میشه و نگاه میکنن بهت ...
هر یک از دانش اموزا قسمتی از بدنتو گاز میگیرن و خون خیلی زیاده از دست میدی.کوک رو انقدر کتک میزنن که یه گوشه از حال رفته بود
چشمات سنگین میشن و همه جا تاریک
چشماتو باز میکنی تو اتاقت بودی
من اینجام ؟ که میبینی پسرا جلوت نشستن
ا/ت: ته..جیمین . کوک کجاست؟
ته: خوابه.. همه خونتو خوردن جز ما؟! جالبه.. تو شکار مایی فقط مال ما. میفهمییییی؟ (با داد)
و رانتو میگیره محکم گاز میگیره
ا/ت : اهههه
جیمین شروع میکنه به مکیدن شکمت و گاز گرفتنش که کوک پشتت ظاهر میشه
کوک: منم به جمع اضافه میشه
ا/ت : اهههههههههه
کوک گردنتو گاز میگیره
ازت جداشون میشن و میری دنبال تلفنت تا به پدرت زنگ بزنی
پدر: الووووو ا/ت عزیزم خوبی !؟
ا/ت الووو بابااااا اینا وحشین!! 😢
کوک :بدش به من ..... گوشیتو میگیره
ا/ت : نهه
ته گوشیو از کوک میگیره و خوردش میکنه
اینجا گوشی نداریم تامام...
از اتاق میزنی بیرون و توی راهروی تاریک میدوییدی
ا/ت : چیییی؟؟؟؟؟
عکس پدرم اینجا چیکار میکنههه؟!
.
۱۸۳.۸k
۱۴ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.