I wanna be a dad🧸💙 p²⁵
«برای درک بهتر این پارت از آهنگ
let me down. یا louder than bombs
استفاده کنی»
هانول «سلام مستر کیم...
نامجون « ها..هانول!
هانول « اره من همون هانولم...همونی که دوسال پیش بعد اینهمه سختی که کشید...این همه همراهی که بات کرد توی یه پارک بهش گفتی ارزو ها و علایقم در الویتن...همون هانولم که دوسال پیش ذره ای شجاعت تو دلش بود...چون فکر میکرد یه تکیه گاه داره.....فکر میکرد اگه روزی کم بیاره کسی که اینهمه بخاطرش سختی کشید براش جبران میکنه ولی....ولی بطور حیرت آوری جبران کرد...اونروز میخواستم خبری بهت بدم که بشه امیدت....ولی همونروز کسی یه دختر ۲۳ ساله تنها توی سئول بدون هیچ حامی و هیچ خانواده ای رو با بچه توی شکمش ول کرد! مطمئنا فکر میکنی متحول شدم ولی نه بدتر از هرموقعی شکستم....برای افسردگی بارداریم قرصای ارامبخش تنها مسکن دردام بود...از اینهمه ادم که ادعا میکردن دوسم دارن فقط دانهی موند برام.....تا ۴ ماهگی پیشش بودم تا بتونم روی پای خوذم بایستم تا بچم منت کسیو نکشه....تمام دردای بارداری رو به فکر اینکه ایا بابای این بچه دوسش داره یا نه تحمل میکردم.....میدونی وقتی فهمیدم بچم دختره خیلی خوشحال شدم....میتونستم یاد بدم مثل مامانش ضعیف نباشه....میخواستم برعکس باباش که ولش کرد یه تکیه گاه خوب باشم براش...ولی من فقط یه مادر احساسی بودم....کاش ماجرا های دختر بیچاره با بدنیا اومدن دخترش تموم میشد....دخترش شده بود براش امید تازه...شادی دوباره به زندگی پس اسمشو گذاشت «رائون»....پدر سنگدل نامردم فهمیده بود از یه فرد معروف بچه دارم! و خب درست فکر کرد که با این همه معروفیت این بچرو میخواد چیکار؟! بخاطر شرایط شغلیش حاضر شد تنها دختر تنی خودش به یه مردی که ۱۰ سال از دخترش بزرگتره بده....اونم یه شرط بود....اینکه رائون...اون دختر کوچولو بیگناه کوچیک یا به دست نقشه های شوم پدربزرگش کشته میشد یا به بهزیستی سپرده میشد....حالا باباش نبود...ولی من تمام جون و دلمو گذاشتم تا از دخترم محافظت کنم...تا اینکه سه ماه پیش طی یه اتفاق تصادفی دختر کوچولوم باباشو دید.....پدرش با حس درونی پدرانش دختر کوچولوش رو وسط جمعیت طرفداراش برداشت و پیش دوستاش برد....چند ماه ازش مراقبت کرد...مطمئنا این اواخر متوجه مشکلات بعد از اون بگه شدین که بی دلیل از حضور پدر عوضی من نبوده...
داستان قشنگی بود نه؟ خب....آقای کیم نامجون مقلب به آرام....لیدر بزرگترین بویبند جهان...سلبریتی معروف...شما چه داستانی داشتید؟
let me down. یا louder than bombs
استفاده کنی»
هانول «سلام مستر کیم...
نامجون « ها..هانول!
هانول « اره من همون هانولم...همونی که دوسال پیش بعد اینهمه سختی که کشید...این همه همراهی که بات کرد توی یه پارک بهش گفتی ارزو ها و علایقم در الویتن...همون هانولم که دوسال پیش ذره ای شجاعت تو دلش بود...چون فکر میکرد یه تکیه گاه داره.....فکر میکرد اگه روزی کم بیاره کسی که اینهمه بخاطرش سختی کشید براش جبران میکنه ولی....ولی بطور حیرت آوری جبران کرد...اونروز میخواستم خبری بهت بدم که بشه امیدت....ولی همونروز کسی یه دختر ۲۳ ساله تنها توی سئول بدون هیچ حامی و هیچ خانواده ای رو با بچه توی شکمش ول کرد! مطمئنا فکر میکنی متحول شدم ولی نه بدتر از هرموقعی شکستم....برای افسردگی بارداریم قرصای ارامبخش تنها مسکن دردام بود...از اینهمه ادم که ادعا میکردن دوسم دارن فقط دانهی موند برام.....تا ۴ ماهگی پیشش بودم تا بتونم روی پای خوذم بایستم تا بچم منت کسیو نکشه....تمام دردای بارداری رو به فکر اینکه ایا بابای این بچه دوسش داره یا نه تحمل میکردم.....میدونی وقتی فهمیدم بچم دختره خیلی خوشحال شدم....میتونستم یاد بدم مثل مامانش ضعیف نباشه....میخواستم برعکس باباش که ولش کرد یه تکیه گاه خوب باشم براش...ولی من فقط یه مادر احساسی بودم....کاش ماجرا های دختر بیچاره با بدنیا اومدن دخترش تموم میشد....دخترش شده بود براش امید تازه...شادی دوباره به زندگی پس اسمشو گذاشت «رائون»....پدر سنگدل نامردم فهمیده بود از یه فرد معروف بچه دارم! و خب درست فکر کرد که با این همه معروفیت این بچرو میخواد چیکار؟! بخاطر شرایط شغلیش حاضر شد تنها دختر تنی خودش به یه مردی که ۱۰ سال از دخترش بزرگتره بده....اونم یه شرط بود....اینکه رائون...اون دختر کوچولو بیگناه کوچیک یا به دست نقشه های شوم پدربزرگش کشته میشد یا به بهزیستی سپرده میشد....حالا باباش نبود...ولی من تمام جون و دلمو گذاشتم تا از دخترم محافظت کنم...تا اینکه سه ماه پیش طی یه اتفاق تصادفی دختر کوچولوم باباشو دید.....پدرش با حس درونی پدرانش دختر کوچولوش رو وسط جمعیت طرفداراش برداشت و پیش دوستاش برد....چند ماه ازش مراقبت کرد...مطمئنا این اواخر متوجه مشکلات بعد از اون بگه شدین که بی دلیل از حضور پدر عوضی من نبوده...
داستان قشنگی بود نه؟ خب....آقای کیم نامجون مقلب به آرام....لیدر بزرگترین بویبند جهان...سلبریتی معروف...شما چه داستانی داشتید؟
۴۵.۷k
۰۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.