پارت ۳ عشق عجیب ولی زیبا ♡♡
پارت ۳ عشق عجیب ولی زیبا
دیانا: درو باز کردم که دیدم تهیونگ (خب خب بچه ها تهیونگ برادر دیانا هستش و دیانا ۳ رگه میشه نخواستم بگم که یدفعه بگم) و محمد دارن قهوا میخورن ارزو صدا باند رو تا ته زیاد کرده حدس زدم داره واسه خودش داره میرقصه رفتم تو ۳ ماه بود تهیونگ رو ندیده بودم من تو ایران به دنیا اومدم ولی تهیونگ تو کره به دنیا اومده پدر مادرمون الان تو فرانسه هستد.
دیانا: جیییییغ ته ته
راوی:
دیانا تا تهیونگ رو دید پرید تو بغلش
تهیونگ: دیانا درو باز کرد تا منو دید یجوری بغلم کرد که از تعجب خشکم زد البته معلومه همچین کاری میکنه ۳ ماه یعنی ۹۰ روزه همو ندیدیم
راوی:
تهیونگ وقتی از شوکش در اومد محکم دیانا رو بغل کرد....
(پایان)
منتظر پارت بعدی باشید 🔗🔗
دیانا: درو باز کردم که دیدم تهیونگ (خب خب بچه ها تهیونگ برادر دیانا هستش و دیانا ۳ رگه میشه نخواستم بگم که یدفعه بگم) و محمد دارن قهوا میخورن ارزو صدا باند رو تا ته زیاد کرده حدس زدم داره واسه خودش داره میرقصه رفتم تو ۳ ماه بود تهیونگ رو ندیده بودم من تو ایران به دنیا اومدم ولی تهیونگ تو کره به دنیا اومده پدر مادرمون الان تو فرانسه هستد.
دیانا: جیییییغ ته ته
راوی:
دیانا تا تهیونگ رو دید پرید تو بغلش
تهیونگ: دیانا درو باز کرد تا منو دید یجوری بغلم کرد که از تعجب خشکم زد البته معلومه همچین کاری میکنه ۳ ماه یعنی ۹۰ روزه همو ندیدیم
راوی:
تهیونگ وقتی از شوکش در اومد محکم دیانا رو بغل کرد....
(پایان)
منتظر پارت بعدی باشید 🔗🔗
۵.۲k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.