🌷معرفی شهید آرمان علی وردی توسط پدرش عزت الله علی وردی....🌷
💠معرفی شهید آرمان علی وردی توسط پدرش عزت الله علیوردی💠
آرمان اولین فرزند من بوده است. در سال ۱۳۸۰ به دنیا آمده است. از همان طفولیت با مسائل مذهبی آشنایی پیدا کرده بود. به یاد دارم که در سن ۵ سالگی یا ۶ سالگی آرمان، همسایه دیوار به دیوار ما یک هیئت داشت. آرمان یکی دو بار رفته بود آن جا. در حالی که هیچ شناخت و آشنایی هم نداشت. وقتی ۶ – ۷ ساله بود، از کنار مسجدی به نام امام علی «ع» در خیابان آذربایجان رد میشدیم. در آن مسجد فعالیتهای فرهنگی انجام میشد و کلاس نقاشی برای خرد سالان هم برگزار میکردند.
در تابستان آرمان را در کلاس نقاشی ثبتنام کردیم تا اوقات فراغتش با این کلاسها پر شود. کمکم پایبند مسجد شد. با دوستانش میرفت. از طرف مسجد مسافرتهای زیارتی میرفتند. به تدریج به مسائل مذهبی علاقه پیدا کرد. اتفاقا یکی از خاطراتی که تعریف میکرد، مربوط به سفری بود که در ۸ سالگی به مشهد داشت. میگفت ما آخر شب، ساعت ۱ و ۲ رفتیم حرم و بچهها گم شده بودند. به تعبیر خودش بچهها گم شده بودند؛ اما در واقع خودش و یک نفر دیگر گم شده بودند. آن یکی گریه میکرده؛ اما آرمان اصلاً متوجه نبوده که گم شده است.
میگفته، بیا برویم خانه؛ یعنی همان خوابگاه. خوابگاه نزدیک حرم بوده است. به هر ترتیب آرمان وارد بوده و با دوستش به خوابگاه میروند و میخوابند. بعد از یک ماه که این ماجرا را برای من تعریف کرد، به سر گروهشان در مسجد گفتم که چنین اتفاقی افتاده، تعجب کرد. گفت اصلاً ما متوجه نشدیم. هیچ کس در گروه متوجه نشده بود. به مرور زمان که بزرگتر شد، هیئتی شد. تقریبا در ۱۰ – ۱۱ سالگی خودش میرفت هیئت مسجد یا هیئت همسایهها. رو این حساب به هیئت پایبند شده بود.
خیلی هم ائمه اطهار و امام حسین(ع) را دوست داشت. واقعا امام حسینی شده بود. در دوره دبستان در دبستان تربیت بود در مقطع راهنمایی و دبیرستان هم در دبیرستان شاهد. اتمام تحصیلات مدرسهاش مصادف شد با قبولی در دانشگاه. در دانشگاه چابهار و تهران. در دانشگاه مهندسی عمران قبول شد.
💠ورود به حوزه علمیه💠
یک سالی مهندسی عمران خواند و یک روز گفت میخواهم بروم درس حوزه بخوانم. گفتم حداقل دانشگاه را تمام کن بعد برو حوزه. گفت نه. بهتر است که بروم حوزه بخوانم و سرباز امام زمان(عج) شوم. چنین عقیدهای داشت. وقتی حوزه را ثبتنام کرد. باید دانشگاه را هم انصراف میداد. چون نمیتوانست هم زمان هر دو را بخواند. خودمان رفتیم و هزینهای را که لازم بود پرداخت کردیم و انصراف داد. باید مبلغی را بابت انصراف پرداخت میکردیم. انصرافش تأیید شد و بعد وارد حوزه شد.
💠خصوصیت اخلاقی شهید علی وردی از زبان پدرش💠
آرمان واقعا بینظیر بود. یک فرد دلسوز بود. فردی بود که واقعا مردم را دوست داشت و به هم نوعش کمک میکرد. فردی نبود که طوری با مردم رفتار کند که آنها را دل چرکین کند.
در خانواده، فامیل و آشنایان هر کس آرمان را میشناخت، میگفت که بینظیر است. الآن که این اتفاق برایش افتاده و شهید شده است. هر کس میآید، میگوید آرمان فرق داشت. خیلیها میگویند آرمان اصلاً زمینی نبوده است و باید میرفت. خودش هم آرزو داشت. از قبل میگفت که دوست دارم در راه دین و اسلام جانم را بدهم. همیشه میگفت که هدف من از رفتن به حوزه، این است که میخواهم سرباز امام زمان(عج) باشم. هدف اصلیش این بود. با این شرایط تا این جا کارهایش را پیش برده بود که این اتفاق افتاد و شهید شد. به آرزویش رسید.
💠 روحش شاد و یادش جاویدان 💠
🔶هزاران لعنت خدا بر قاتلان شهید آرمان علی وردی و شهدای مدافع امنیت🔶
آرمان اولین فرزند من بوده است. در سال ۱۳۸۰ به دنیا آمده است. از همان طفولیت با مسائل مذهبی آشنایی پیدا کرده بود. به یاد دارم که در سن ۵ سالگی یا ۶ سالگی آرمان، همسایه دیوار به دیوار ما یک هیئت داشت. آرمان یکی دو بار رفته بود آن جا. در حالی که هیچ شناخت و آشنایی هم نداشت. وقتی ۶ – ۷ ساله بود، از کنار مسجدی به نام امام علی «ع» در خیابان آذربایجان رد میشدیم. در آن مسجد فعالیتهای فرهنگی انجام میشد و کلاس نقاشی برای خرد سالان هم برگزار میکردند.
در تابستان آرمان را در کلاس نقاشی ثبتنام کردیم تا اوقات فراغتش با این کلاسها پر شود. کمکم پایبند مسجد شد. با دوستانش میرفت. از طرف مسجد مسافرتهای زیارتی میرفتند. به تدریج به مسائل مذهبی علاقه پیدا کرد. اتفاقا یکی از خاطراتی که تعریف میکرد، مربوط به سفری بود که در ۸ سالگی به مشهد داشت. میگفت ما آخر شب، ساعت ۱ و ۲ رفتیم حرم و بچهها گم شده بودند. به تعبیر خودش بچهها گم شده بودند؛ اما در واقع خودش و یک نفر دیگر گم شده بودند. آن یکی گریه میکرده؛ اما آرمان اصلاً متوجه نبوده که گم شده است.
میگفته، بیا برویم خانه؛ یعنی همان خوابگاه. خوابگاه نزدیک حرم بوده است. به هر ترتیب آرمان وارد بوده و با دوستش به خوابگاه میروند و میخوابند. بعد از یک ماه که این ماجرا را برای من تعریف کرد، به سر گروهشان در مسجد گفتم که چنین اتفاقی افتاده، تعجب کرد. گفت اصلاً ما متوجه نشدیم. هیچ کس در گروه متوجه نشده بود. به مرور زمان که بزرگتر شد، هیئتی شد. تقریبا در ۱۰ – ۱۱ سالگی خودش میرفت هیئت مسجد یا هیئت همسایهها. رو این حساب به هیئت پایبند شده بود.
خیلی هم ائمه اطهار و امام حسین(ع) را دوست داشت. واقعا امام حسینی شده بود. در دوره دبستان در دبستان تربیت بود در مقطع راهنمایی و دبیرستان هم در دبیرستان شاهد. اتمام تحصیلات مدرسهاش مصادف شد با قبولی در دانشگاه. در دانشگاه چابهار و تهران. در دانشگاه مهندسی عمران قبول شد.
💠ورود به حوزه علمیه💠
یک سالی مهندسی عمران خواند و یک روز گفت میخواهم بروم درس حوزه بخوانم. گفتم حداقل دانشگاه را تمام کن بعد برو حوزه. گفت نه. بهتر است که بروم حوزه بخوانم و سرباز امام زمان(عج) شوم. چنین عقیدهای داشت. وقتی حوزه را ثبتنام کرد. باید دانشگاه را هم انصراف میداد. چون نمیتوانست هم زمان هر دو را بخواند. خودمان رفتیم و هزینهای را که لازم بود پرداخت کردیم و انصراف داد. باید مبلغی را بابت انصراف پرداخت میکردیم. انصرافش تأیید شد و بعد وارد حوزه شد.
💠خصوصیت اخلاقی شهید علی وردی از زبان پدرش💠
آرمان واقعا بینظیر بود. یک فرد دلسوز بود. فردی بود که واقعا مردم را دوست داشت و به هم نوعش کمک میکرد. فردی نبود که طوری با مردم رفتار کند که آنها را دل چرکین کند.
در خانواده، فامیل و آشنایان هر کس آرمان را میشناخت، میگفت که بینظیر است. الآن که این اتفاق برایش افتاده و شهید شده است. هر کس میآید، میگوید آرمان فرق داشت. خیلیها میگویند آرمان اصلاً زمینی نبوده است و باید میرفت. خودش هم آرزو داشت. از قبل میگفت که دوست دارم در راه دین و اسلام جانم را بدهم. همیشه میگفت که هدف من از رفتن به حوزه، این است که میخواهم سرباز امام زمان(عج) باشم. هدف اصلیش این بود. با این شرایط تا این جا کارهایش را پیش برده بود که این اتفاق افتاد و شهید شد. به آرزویش رسید.
💠 روحش شاد و یادش جاویدان 💠
🔶هزاران لعنت خدا بر قاتلان شهید آرمان علی وردی و شهدای مدافع امنیت🔶
۱۱.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.