Seven (part 20)
بعد از صرف صبحانه، ا'ت از دوباره شروع به تمرین کرد.
_ساعتی بعد ۱۲ ظهر_
تمرین تمام شده بود و ا'ت مطمئن بود که امشب روی صحنه می درخشد
وارد سالن شد. خدمتکار ها آمده بودند که عمارت را برای امشب
آماده کنند. عمارت داشت آماده میشد، شام و نوشیدنی های در حال
آماده شدن بودند. نگاهی به شامپاین و شراب های مخصوص و
گیلاس ها انداخت.
ماریا دنبال ا'ت میگشت و او را دید.
" ا'ت بیا باید برای امشب آمادت کنم،جئون سفارشت کرده"
" چی؟ دیگه میخواد چیکارکنم؟"
" هیچی بابا، کاری نمیخواد بکنی باید بریم جایی. میخوام ببرمت ناخن هاتو و موهاتو درست کنی."
ا'ت از شنیدن این حرفا، ذوق کرد چون تا الان دست به همچنین کارهایی نزده بود.
لباسی به تن کرد و همراه دختر رفت. به سالن زیبایی رسیدند و منتظر آرایشگر بودند.
_۴ ساعت بعد _
دختر نگاهی به خودش در آینه کرد. زیباتر شده بود،خیلی زیبا.
موهای دختر بلند و مشکی بود،اما حالا به بلوند تبدیل شده بود.
قیافش خیلی تغییر کرده بود.
بعد از اتمام کار، پول رو پرداخت کردن و به سمت عمارت رفتند.
مهمان ها کم کم داشتند از راه میرسیدند.
ا'ت حاضر شده بود. لباسی مشکی پوشیده که با سفیدی پوستش در تضاد بود.
_ ساعت ۸ شب_
جئون داخل بالکن عمارت داشت شراب انگورش رو مزه مزه میکرد.
فقط چند دقیقه...چند دقیقه مانده بود.
تیک تاک...تیک تاک
_ساعتی بعد ۱۲ ظهر_
تمرین تمام شده بود و ا'ت مطمئن بود که امشب روی صحنه می درخشد
وارد سالن شد. خدمتکار ها آمده بودند که عمارت را برای امشب
آماده کنند. عمارت داشت آماده میشد، شام و نوشیدنی های در حال
آماده شدن بودند. نگاهی به شامپاین و شراب های مخصوص و
گیلاس ها انداخت.
ماریا دنبال ا'ت میگشت و او را دید.
" ا'ت بیا باید برای امشب آمادت کنم،جئون سفارشت کرده"
" چی؟ دیگه میخواد چیکارکنم؟"
" هیچی بابا، کاری نمیخواد بکنی باید بریم جایی. میخوام ببرمت ناخن هاتو و موهاتو درست کنی."
ا'ت از شنیدن این حرفا، ذوق کرد چون تا الان دست به همچنین کارهایی نزده بود.
لباسی به تن کرد و همراه دختر رفت. به سالن زیبایی رسیدند و منتظر آرایشگر بودند.
_۴ ساعت بعد _
دختر نگاهی به خودش در آینه کرد. زیباتر شده بود،خیلی زیبا.
موهای دختر بلند و مشکی بود،اما حالا به بلوند تبدیل شده بود.
قیافش خیلی تغییر کرده بود.
بعد از اتمام کار، پول رو پرداخت کردن و به سمت عمارت رفتند.
مهمان ها کم کم داشتند از راه میرسیدند.
ا'ت حاضر شده بود. لباسی مشکی پوشیده که با سفیدی پوستش در تضاد بود.
_ ساعت ۸ شب_
جئون داخل بالکن عمارت داشت شراب انگورش رو مزه مزه میکرد.
فقط چند دقیقه...چند دقیقه مانده بود.
تیک تاک...تیک تاک
۱۵.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.