پارت 23
(فلش بک به روزی که چانیول با پدرش درباره ا / ت صحبت کرد) نمیشه پسرم .چان :پدر چرا مگه اون چه مشکلی داره .پ.چان:اون مشکلی نداره تو نامزد داری من به عموت قول دادم که تو با دخترش ازدواج کنی .و جسیکام تو رو دوست داره دیگه چی از این بهتر میخوای چند سه هفته دیگم میاد اینجا . چانیول : چچچییی .. میاد اینجا .بدون هیچ حرفی رفتم اتاقم و رو به شدت به تخت لگد زدم باید یه جوری با ا / ت حرف بزنم .(پایان فلش بک)
غریبه : دویید سمت چانیولو و بغلش کرد . واقعاتعجب کردم خیلی بی اختیار کفتم :ایشون کی باشن .جسیکا:من نامزد جناب پارکم شما یه نگاهی بهم انداخت و گفت :بهت میاد درجه پایینی داشته باشی منم خیلی باوقار گفتم :منشی جناب پارک هستم ... و از دیدن شما تعجب کردم معذرت میخوام . جسیکا :دیگه تکرار نشه بعدم مگه تو کار نداری برو دیگه منم با عشقم میریم تو اتاقو .دست چانیو لو گرفت و بردش .خیلی ناراحت شدم و گریه کردم یعنی من بازیچه اش بودم هه چه خوش خیال قید مین وو رو زدم و عاشق این عوضی شدم ازت متنفرم چانیول . اون روز باناراحتی رفتم خونه و فردا که رفتم شرکت در اتاق چانیولو که باز کردم با صحنه خیلی بدی مواجه شدم چشمامو بستمو درو محکم بستم و کیفمو برداشتم و از شرکت اومدم بیرون .چانیول اومد دنبالم.... چانیول : ا / ت اونجورکه فکر میکنی نیست باور کن من ... ا / ت : من چی دیگه چجوری باید فکر بکنم بی خود نبود چند روز پیش الکی باهام دعوا کردی (با داد) منتظر لیدیتون بودین که تشریف بیارن . حلقه ای که بهم داده بودو در اوردم و سمتش پرت کردم و رفتم توی راه مدام گریه میکردم .... خونه که رسیدم مامانم که وضعیتم رو دید منو برد تو اتاقو بهش همه چیز رو گفتم که دیدم پدرمم وایساده بهم گفت پدر ا / ت : از اونجا استعفا بده و بیا شرکت خودمون دیگه لازم نیست بری اونجا اگه هم میخوای میتونی اصن دیگه کار نکنی من نمیخوام تو عذاب بکشی دخترم .دیدم پدرم راست میگه (فردا شرکت) در اتاقو زدم و وارد شدم چانیول داشت با نگرانی نگام میکرد چه عجب تنها بود اون دختره پیشش نبود .ا / ت : اقای رییس ... در همین حین که صداش زدم رفتم طرفشو نامه رو روی میزش گذاشتم چانیول : شدم اقای رییس .... این چیه ا / ت.. ا / ت : نامه استعفا که یهو دیدم و چانسو سهون اومدن تو ... چانیول : چی نامه استعفا ... ا / ت برو مسخره بازی در نیار من ناه ات رو قبول نمیکنم
سهون و چانسو : چیشده بچه ها چانیول : ا / ت ببین ... ا / ت : اولن خانم کیم دو ما من نامه رو به شما دادم
به هر حال من دیگه کارمند شما نیستم من از این به بعد تو شرکت پدرم کار میکنم لاقل اونجا کسی دلمو نمیشکنه و به عنوان یه وسیله ازم استفاده نمیکنه خدانگهدار اقای پارک چانیول . رفتم بیرونو تمام وسیلامو جمع کردمو از شرکت اومدم بیرون ..
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
غریبه : دویید سمت چانیولو و بغلش کرد . واقعاتعجب کردم خیلی بی اختیار کفتم :ایشون کی باشن .جسیکا:من نامزد جناب پارکم شما یه نگاهی بهم انداخت و گفت :بهت میاد درجه پایینی داشته باشی منم خیلی باوقار گفتم :منشی جناب پارک هستم ... و از دیدن شما تعجب کردم معذرت میخوام . جسیکا :دیگه تکرار نشه بعدم مگه تو کار نداری برو دیگه منم با عشقم میریم تو اتاقو .دست چانیو لو گرفت و بردش .خیلی ناراحت شدم و گریه کردم یعنی من بازیچه اش بودم هه چه خوش خیال قید مین وو رو زدم و عاشق این عوضی شدم ازت متنفرم چانیول . اون روز باناراحتی رفتم خونه و فردا که رفتم شرکت در اتاق چانیولو که باز کردم با صحنه خیلی بدی مواجه شدم چشمامو بستمو درو محکم بستم و کیفمو برداشتم و از شرکت اومدم بیرون .چانیول اومد دنبالم.... چانیول : ا / ت اونجورکه فکر میکنی نیست باور کن من ... ا / ت : من چی دیگه چجوری باید فکر بکنم بی خود نبود چند روز پیش الکی باهام دعوا کردی (با داد) منتظر لیدیتون بودین که تشریف بیارن . حلقه ای که بهم داده بودو در اوردم و سمتش پرت کردم و رفتم توی راه مدام گریه میکردم .... خونه که رسیدم مامانم که وضعیتم رو دید منو برد تو اتاقو بهش همه چیز رو گفتم که دیدم پدرمم وایساده بهم گفت پدر ا / ت : از اونجا استعفا بده و بیا شرکت خودمون دیگه لازم نیست بری اونجا اگه هم میخوای میتونی اصن دیگه کار نکنی من نمیخوام تو عذاب بکشی دخترم .دیدم پدرم راست میگه (فردا شرکت) در اتاقو زدم و وارد شدم چانیول داشت با نگرانی نگام میکرد چه عجب تنها بود اون دختره پیشش نبود .ا / ت : اقای رییس ... در همین حین که صداش زدم رفتم طرفشو نامه رو روی میزش گذاشتم چانیول : شدم اقای رییس .... این چیه ا / ت.. ا / ت : نامه استعفا که یهو دیدم و چانسو سهون اومدن تو ... چانیول : چی نامه استعفا ... ا / ت برو مسخره بازی در نیار من ناه ات رو قبول نمیکنم
سهون و چانسو : چیشده بچه ها چانیول : ا / ت ببین ... ا / ت : اولن خانم کیم دو ما من نامه رو به شما دادم
به هر حال من دیگه کارمند شما نیستم من از این به بعد تو شرکت پدرم کار میکنم لاقل اونجا کسی دلمو نمیشکنه و به عنوان یه وسیله ازم استفاده نمیکنه خدانگهدار اقای پارک چانیول . رفتم بیرونو تمام وسیلامو جمع کردمو از شرکت اومدم بیرون ..
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۳۱.۱k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.