شعری در مرثیه ی امام هفتم
پدری را که تو از زندان و در زندان
در هنگام دوری و دوری
در زندان
که برادر
و آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
های های های
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
روز وداع یاران
روز وداع یاران
وین روزها که می گذرد
و شاید همین روز روز مبادا باشد
زینب به سر زنان بهر جه می رود
با ناله و فغان سمت چه می دود
او را چه می شود
نام که می برد
این نعش دست وپا زده در خون حسین توست
ای کشتی فتاده به هامون حسین توست
مانند ما و شمایان
بسیار آمدند و رفتند
ولی از همارگان یک نفر بیشتر باقی نماند
در تمام دهر
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
در هنگام دوری و دوری
در زندان
که برادر
و آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
های های های
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
روز وداع یاران
روز وداع یاران
وین روزها که می گذرد
و شاید همین روز روز مبادا باشد
زینب به سر زنان بهر جه می رود
با ناله و فغان سمت چه می دود
او را چه می شود
نام که می برد
این نعش دست وپا زده در خون حسین توست
ای کشتی فتاده به هامون حسین توست
مانند ما و شمایان
بسیار آمدند و رفتند
ولی از همارگان یک نفر بیشتر باقی نماند
در تمام دهر
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
۳.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.