پارت ۶
از زبان لیا:
من وسایلام رو جمع کردم و قرار شد که امروز بریم رفتم سوار جت شخصیش شدم و جونکوک هم یه کت و شلوار جذاب و یه عینک آفتابی خفن و موهاش رو هم صاف کرده بود و زده بود بالا استایل خیلی دارک و جذابی داره نشست کنارم و باهم رفتیم آمریکا خیلییییی خوشحال بودم چون داشتم به آرزوم میرسیدم از جت پیاده شدم و دیدم وسط نیویورکم
+بفرما لیا خانم به آرزوت رسیدی؟؟
_آرههه به لطف تو (خرذوق)
+الان یه هتل میگیرم اونجا یکم استراحت کن بعد شب میام دنبالت یه لباس تمیز مرتب بپوش میخایم باهم بریم یه جایی
_باشع مرسی
یه هتل برام گرفت منم رفتم توش و آرایشم و شستم و روتین پوستیم رو انجام دادم از وقتی کنار جونکوک بودم احساس میکردم خیلی خفن شدم یه ناهار خیلی عالی هم برام آوردن دم در اتاقم همه چیز خیلی عالی بود
تقریبا شب شد یه لباس جلو باز مشکی پوشیدم طوری که خط س*ینه هام معلوم بود با یه کفش پاشنه بلند موهام روهم اتو زدم و باز گذاشتم و چتری هام رو هم مثل همیشه ریختم با یه آرایش غلیظ و یه رژ قرمز که خیلی تو چشم میزد از هتل اومدم بیرون که دیدم جونکوک تو ماشین لیموزینش با بادیگارداش منتظرمه رفتم و سوار شدم کنار جونکوک نشستم توقع داشتم الان بهم بگه چقد خوشگل شدی ولی خب اون خیلی بی ذوق بود و به جای اینکه تو رو باحرفاش خوشحال کنه سرکوبت میکرد
+چه خبره من فقط گفتم یه لباس مرتب بپوش الان نه لباست مرتبه و نه ریختت
_ایششش من الان توقع داشتم بهم بگی چقد خوشگل شدی من فقط بخاطر تو به خودم رسیدم و آرایش کردم
+چون خوشگل شدی میگم یه وقت نگاه پسرا روت نباشه
_(لبخند)
_خب حالا کجا میریم؟؟
+الان میریم خودت میفهمی
...................
من وسایلام رو جمع کردم و قرار شد که امروز بریم رفتم سوار جت شخصیش شدم و جونکوک هم یه کت و شلوار جذاب و یه عینک آفتابی خفن و موهاش رو هم صاف کرده بود و زده بود بالا استایل خیلی دارک و جذابی داره نشست کنارم و باهم رفتیم آمریکا خیلییییی خوشحال بودم چون داشتم به آرزوم میرسیدم از جت پیاده شدم و دیدم وسط نیویورکم
+بفرما لیا خانم به آرزوت رسیدی؟؟
_آرههه به لطف تو (خرذوق)
+الان یه هتل میگیرم اونجا یکم استراحت کن بعد شب میام دنبالت یه لباس تمیز مرتب بپوش میخایم باهم بریم یه جایی
_باشع مرسی
یه هتل برام گرفت منم رفتم توش و آرایشم و شستم و روتین پوستیم رو انجام دادم از وقتی کنار جونکوک بودم احساس میکردم خیلی خفن شدم یه ناهار خیلی عالی هم برام آوردن دم در اتاقم همه چیز خیلی عالی بود
تقریبا شب شد یه لباس جلو باز مشکی پوشیدم طوری که خط س*ینه هام معلوم بود با یه کفش پاشنه بلند موهام روهم اتو زدم و باز گذاشتم و چتری هام رو هم مثل همیشه ریختم با یه آرایش غلیظ و یه رژ قرمز که خیلی تو چشم میزد از هتل اومدم بیرون که دیدم جونکوک تو ماشین لیموزینش با بادیگارداش منتظرمه رفتم و سوار شدم کنار جونکوک نشستم توقع داشتم الان بهم بگه چقد خوشگل شدی ولی خب اون خیلی بی ذوق بود و به جای اینکه تو رو باحرفاش خوشحال کنه سرکوبت میکرد
+چه خبره من فقط گفتم یه لباس مرتب بپوش الان نه لباست مرتبه و نه ریختت
_ایششش من الان توقع داشتم بهم بگی چقد خوشگل شدی من فقط بخاطر تو به خودم رسیدم و آرایش کردم
+چون خوشگل شدی میگم یه وقت نگاه پسرا روت نباشه
_(لبخند)
_خب حالا کجا میریم؟؟
+الان میریم خودت میفهمی
...................
۱۴.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.