2 Part
داخل اتاق اومد. خودم رو جمع و جور کردم.
بابا: بلند شو آماده شو توله سگ.
رز: برا چی؟
بابا: میگم آماده شو کری؟؟؟
یه ترس توی وجودم افتاد. نکنه میخواد منو بیرون بندازه؟ من جایی به غیر از اینجا ندارم. از اتاق رفت بیرون. منم آماده شدم و وسایلم رو جمع کردم. بعد از اون رفتم بیرون. دستمو محکم گرفت و از خونه خارج شدیم.
رز: تروخدا بگو داریم کجا میریم.
بابا: قصر
رز: چی؟ چرا؟
بابا: امروز با شاهزاده ازدواج میکنی.
ایستادم. میدونستم که هیچ موقع شوخی نمیکنه.
رز: الکی میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا: راه بیوفت معلومه که نههههه ( داد )
رز: نمیخوامم.
از موهام گرفت و کشید.
رز: خواهش میکنم. برگردیمم. هرچقدر که میخوای منو بزن ولی اینجوری ولم نکن. هق هق.
بدون گفتن چیزی، دستم رو محکم گرفت و کشید. چندین بار روی زمین افتادم. دستام زخم شده بودن ولی حق حرف زدن هم نداشتم.
...
شرط: 30 لایک
#فیک_بی_تی_اس
فیک ماه کوچک من
بابا: بلند شو آماده شو توله سگ.
رز: برا چی؟
بابا: میگم آماده شو کری؟؟؟
یه ترس توی وجودم افتاد. نکنه میخواد منو بیرون بندازه؟ من جایی به غیر از اینجا ندارم. از اتاق رفت بیرون. منم آماده شدم و وسایلم رو جمع کردم. بعد از اون رفتم بیرون. دستمو محکم گرفت و از خونه خارج شدیم.
رز: تروخدا بگو داریم کجا میریم.
بابا: قصر
رز: چی؟ چرا؟
بابا: امروز با شاهزاده ازدواج میکنی.
ایستادم. میدونستم که هیچ موقع شوخی نمیکنه.
رز: الکی میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا: راه بیوفت معلومه که نههههه ( داد )
رز: نمیخوامم.
از موهام گرفت و کشید.
رز: خواهش میکنم. برگردیمم. هرچقدر که میخوای منو بزن ولی اینجوری ولم نکن. هق هق.
بدون گفتن چیزی، دستم رو محکم گرفت و کشید. چندین بار روی زمین افتادم. دستام زخم شده بودن ولی حق حرف زدن هم نداشتم.
...
شرط: 30 لایک
#فیک_بی_تی_اس
فیک ماه کوچک من
۱۱.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.