Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۶۴
دیدم ک نصف بدنت سوخت برای همین امدم نجاتت دادم چون باید بیشتر عذاب میکشیدی اوردمت بیرون و به صورت ناشناس
رفتم بعدشم خودمو زدم به دیوانگی و گفتم ک مرجان و مامانمو من کشتم به پریا گفتم دنبال یک تیمارستان بگرده پریا منو به عنوان یک روانی برد دکتر کلی ازمایش گرفتن با پول ازمایش هارو عوض کردم و بعد ۱ سال منو اوردن تیمارستان اولش تو بخش روانی هایی اروم بودم
ولی من اینو نمخواستم اون برای پوشش من خوب نبود پس خودمو بیشتر به دیوانگی زدم تا منو ببرن بخش هایی بالاتر ک رسیدم به اون بخش مثلا ک روانی بودم حدود ۴سال اونجا بودم کل پرستار هارو انداختم بیرون و به سعید گفتم که یک پرستار دیگ بیاره ک یک اگاهی برام زد ک دنبال پرستاره
اونا کلی امپول بهم میزدن ک توش اب بود من حتی دکتر ها و پرستار هارو پول میدادم
سعید: واقعا؟
میکائل: اره اقا سعید فکر کردی خودت زرنگی؟
سعید:کثافت(باداد)
میکائل:اروم باش نوبت توهم میشه
میکائل: تا موقع ک دنبال کار میگشتی من دنبالت بودم ک دیدم با پسری به نام پوریا در ارتباطی و اون ترو دوست داره رفتم
پیشش و بهش یک پول دادم ک اول ترو تو اون کار بیاره و معرفی کنه و بعدش ولت کنه تا اتیش بگیری
استخدام شدی ک روز اول با ورژن تاریک خودم روبروت کردم و بعدش پریا رو الکی فرستادم ک بگه دنبال ارث اینام ک اون اصلا نه ارث میخواست نه منو بعدشم ک تو خودکشی کردی و کم کم عاشقم شدی اینا اینا میتونست تا ترو بیشتر عذاب بدم
Part۶۴
دیدم ک نصف بدنت سوخت برای همین امدم نجاتت دادم چون باید بیشتر عذاب میکشیدی اوردمت بیرون و به صورت ناشناس
رفتم بعدشم خودمو زدم به دیوانگی و گفتم ک مرجان و مامانمو من کشتم به پریا گفتم دنبال یک تیمارستان بگرده پریا منو به عنوان یک روانی برد دکتر کلی ازمایش گرفتن با پول ازمایش هارو عوض کردم و بعد ۱ سال منو اوردن تیمارستان اولش تو بخش روانی هایی اروم بودم
ولی من اینو نمخواستم اون برای پوشش من خوب نبود پس خودمو بیشتر به دیوانگی زدم تا منو ببرن بخش هایی بالاتر ک رسیدم به اون بخش مثلا ک روانی بودم حدود ۴سال اونجا بودم کل پرستار هارو انداختم بیرون و به سعید گفتم که یک پرستار دیگ بیاره ک یک اگاهی برام زد ک دنبال پرستاره
اونا کلی امپول بهم میزدن ک توش اب بود من حتی دکتر ها و پرستار هارو پول میدادم
سعید: واقعا؟
میکائل: اره اقا سعید فکر کردی خودت زرنگی؟
سعید:کثافت(باداد)
میکائل:اروم باش نوبت توهم میشه
میکائل: تا موقع ک دنبال کار میگشتی من دنبالت بودم ک دیدم با پسری به نام پوریا در ارتباطی و اون ترو دوست داره رفتم
پیشش و بهش یک پول دادم ک اول ترو تو اون کار بیاره و معرفی کنه و بعدش ولت کنه تا اتیش بگیری
استخدام شدی ک روز اول با ورژن تاریک خودم روبروت کردم و بعدش پریا رو الکی فرستادم ک بگه دنبال ارث اینام ک اون اصلا نه ارث میخواست نه منو بعدشم ک تو خودکشی کردی و کم کم عاشقم شدی اینا اینا میتونست تا ترو بیشتر عذاب بدم
۱.۵k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.