°•The magic of love•° pt53
°•The magic of love•° pt53
جادوی عشق
(ویو ات)
رفتم ببینم لونا چیکارم داره...رفتم دیدم لونا با چندتا دختر وایسادن
که یهو همشون ریختن رومو منو میزدن...لونا منو میزد و حرفم میزد
∆ات...نمیدونم چرا همه انقدر دوست دارن...بابا...مامان...جیهوپ...دوستات...همه عاشقتن...همیشه مراقبتن...مگه من چیم از تو کمترههه؟تو حقته بمیری...اگه بمیری شاید منو دوست داشته باشن
پاشدم برم که یهو لونا منو هل داد افتادم دیگه نمیدونم چی شد انگار بیهوش شده بودم
(فلش بک به بیمارستان)
چشمامو باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم..نمیدونم چی شد و چرا اینجام...داشتم به اینا فکر میکردم که صدای پا اومد...فوری خودمو به خواب زدم...جیمین بود...میتونستم بوی عطرشو حس کنم...اومد و لبمو بوسید بعدم نشست کنارم و موهامو ناز میکرد و باهام حرف میزد
*ات...معذرت میخوام...اگه زودتر رسیده بودم این اتفاق نمیوفتاد...معذرت میخوام که حرفتو باور نکردم و نادیدت گرفتم...حتی اگه تو منو نادیده میگرفتی من نباید اینکارو میکردم ببخشید فرشته کوچولوم (با صدای آروم و گریه)
+جیمین...منم معذرت میخوام کار منم اشتباه بود
*انقدر که دلم برات تنگ شده همش صداتو میشنوم (در حالی که زمینو نگا میکنه میگه)
+نه من خودمم...من بهوش اومدم
*(سرشو بلند میکنه)چ.چی؟؟خداروشکر...بلاخره بهوش اومدی (ات رو بغل میکنه)...من میرم دکترو صدا کنم
جیمین رفت دکترو صدا کنه...بلاخره؟
مگه من چند وقته بیهوشم؟
دکتر اومد و منو معاینه کرد بعدم رفت
*ات همه حرفامو شنیدی؟
+اوهوم
*خیلی دلم برات تنگ شده
+منم همینطور
ادامه دارد...
جادوی عشق
(ویو ات)
رفتم ببینم لونا چیکارم داره...رفتم دیدم لونا با چندتا دختر وایسادن
که یهو همشون ریختن رومو منو میزدن...لونا منو میزد و حرفم میزد
∆ات...نمیدونم چرا همه انقدر دوست دارن...بابا...مامان...جیهوپ...دوستات...همه عاشقتن...همیشه مراقبتن...مگه من چیم از تو کمترههه؟تو حقته بمیری...اگه بمیری شاید منو دوست داشته باشن
پاشدم برم که یهو لونا منو هل داد افتادم دیگه نمیدونم چی شد انگار بیهوش شده بودم
(فلش بک به بیمارستان)
چشمامو باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم..نمیدونم چی شد و چرا اینجام...داشتم به اینا فکر میکردم که صدای پا اومد...فوری خودمو به خواب زدم...جیمین بود...میتونستم بوی عطرشو حس کنم...اومد و لبمو بوسید بعدم نشست کنارم و موهامو ناز میکرد و باهام حرف میزد
*ات...معذرت میخوام...اگه زودتر رسیده بودم این اتفاق نمیوفتاد...معذرت میخوام که حرفتو باور نکردم و نادیدت گرفتم...حتی اگه تو منو نادیده میگرفتی من نباید اینکارو میکردم ببخشید فرشته کوچولوم (با صدای آروم و گریه)
+جیمین...منم معذرت میخوام کار منم اشتباه بود
*انقدر که دلم برات تنگ شده همش صداتو میشنوم (در حالی که زمینو نگا میکنه میگه)
+نه من خودمم...من بهوش اومدم
*(سرشو بلند میکنه)چ.چی؟؟خداروشکر...بلاخره بهوش اومدی (ات رو بغل میکنه)...من میرم دکترو صدا کنم
جیمین رفت دکترو صدا کنه...بلاخره؟
مگه من چند وقته بیهوشم؟
دکتر اومد و منو معاینه کرد بعدم رفت
*ات همه حرفامو شنیدی؟
+اوهوم
*خیلی دلم برات تنگ شده
+منم همینطور
ادامه دارد...
۱.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.