پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P12
ا.ت توی ذهنش:فکر کردم آدم شده منو باش اومدم دلداری چه کسی بابا وللش رفتم توی اتاقم همین که میخواستم بخوابم گوشیم زنگ خورد ای بر خرمگس معرکه لعنت وداشتم دیدم بابا
مکالمه ا.ت و باباش
ا.ت:الو سلام
بابا ا.ت:سلام،ا.ت فردا شب مهمونی داریم بابا بزرگت ترتیب داده باید باشی من و مامانت توی ماموریتیم هالا هالا ها نمیایم
ا.ت:بابا آخه من توی جمع پیرها چیکار میکنم
بابا ا.ت:نترس همه بچه هاشونو میارن
ا.ت:حالا ببینم چی میشه
بابا ا.ت:میخوای اعصابم رو خورد کنی؟ همین که گفتم
ا.ت:همین که گفتم(اداشو درمیاره)اوکی
و قطع میکنه
ا.ت ویو
اوفففففففف اوفففففففف اوفففففففففف من آخه چیکار کنم هرچی باشه باید بین اون جمع من از همه خوشگل تر باشم اره چشم همرو در میارم
با فکر کردن به این چیزا چشام گرم خواب شد
فردا صبح
ا.ت ویو
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم دراز کشیده بودم که یادم افتاد شب مهمونیه به سرعت برق پاشدم و رفتم حموم ۳۰ مینی اومدم موهامو خشک کردم و بدنمم خشک کردم و موهامو حالت دادم و لباسای که از برند امیری برام فرستاده بودن رو پوشیدم یه شلوار اسلش قهوه ای و دورس سفید که روش امیری نوشته بود و همراه با پوتینای سفید رنگم بدون اینکه صبحونه بخودم و بیخیال به جونگکوک زدم بیرون از عمارت از
P12
ا.ت توی ذهنش:فکر کردم آدم شده منو باش اومدم دلداری چه کسی بابا وللش رفتم توی اتاقم همین که میخواستم بخوابم گوشیم زنگ خورد ای بر خرمگس معرکه لعنت وداشتم دیدم بابا
مکالمه ا.ت و باباش
ا.ت:الو سلام
بابا ا.ت:سلام،ا.ت فردا شب مهمونی داریم بابا بزرگت ترتیب داده باید باشی من و مامانت توی ماموریتیم هالا هالا ها نمیایم
ا.ت:بابا آخه من توی جمع پیرها چیکار میکنم
بابا ا.ت:نترس همه بچه هاشونو میارن
ا.ت:حالا ببینم چی میشه
بابا ا.ت:میخوای اعصابم رو خورد کنی؟ همین که گفتم
ا.ت:همین که گفتم(اداشو درمیاره)اوکی
و قطع میکنه
ا.ت ویو
اوفففففففف اوفففففففف اوفففففففففف من آخه چیکار کنم هرچی باشه باید بین اون جمع من از همه خوشگل تر باشم اره چشم همرو در میارم
با فکر کردن به این چیزا چشام گرم خواب شد
فردا صبح
ا.ت ویو
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم دراز کشیده بودم که یادم افتاد شب مهمونیه به سرعت برق پاشدم و رفتم حموم ۳۰ مینی اومدم موهامو خشک کردم و بدنمم خشک کردم و موهامو حالت دادم و لباسای که از برند امیری برام فرستاده بودن رو پوشیدم یه شلوار اسلش قهوه ای و دورس سفید که روش امیری نوشته بود و همراه با پوتینای سفید رنگم بدون اینکه صبحونه بخودم و بیخیال به جونگکوک زدم بیرون از عمارت از
۱۴.۳k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.