پارت ۱۷ ( عشق در نگاه اول ؟ )
رییس هان با خودش گفت : نه مثل اینکه این دختره خیلی سرده و هیچجوره نمیشه اموالش رو بالا بکشم باید به فکر نقشه جدید باشم
به طرف میزم رفتم لینا رو دیدم بهش سلام کردم
ا/ت : سلام چطوری
لینا : ا/ت سرت به جایی خورده آخه تو هیچوقت اینقدر پر انرژی نبودی
ا/ت : ماجراهایی داره از این به بعد تصمیم گرفتم آدم سرد قبلی نباشم من عوض شدم
لینا : این عالیه
بعد لینا بغلم کرد منم بغلش کردم و گفتم
ا/ت : بهتره بریم سر کارمون وگرنه دوبا ه رییس هان میاد زر زر میکنه
لینا : اره منم همین کارو میکنم
پرش زمانی به ساعت ۹ شب تموم شدن ساعت کاری
لینا : عاااا ا/ت داری میری ؟,
ا/ت : آهوم چطور ؟
لینا : خواستم یه چیزی بهت بگم
ا/ت : بگو خب
لینا : ا/ت ما فردا داریم با بچه ها ( منظورش کارمند های بانکه که همه با هم دوستن) میریم رستوران
ا/ت : ولی من فردا بعد از ظهر با یکی قرار دارم
لینا : با کی شیطون
ا/ت : با کسی که دوسش دارم
لینا : پس بگو چرا اینقدر رفتارات عوض شده اصلا تو و عشق خیلی عجیبه تو و عشق متضاد همید
ا/ت : ولی من واقعا عاشق شدم
لینا : عیجیبه ولی خوشحالم که بالاخره عشقتو پیدا کردی
ا/ت : مرسی
بچه ها پارت ۱۸ رو الان میزارم این پست رو به ۹ لایک برسونید
به طرف میزم رفتم لینا رو دیدم بهش سلام کردم
ا/ت : سلام چطوری
لینا : ا/ت سرت به جایی خورده آخه تو هیچوقت اینقدر پر انرژی نبودی
ا/ت : ماجراهایی داره از این به بعد تصمیم گرفتم آدم سرد قبلی نباشم من عوض شدم
لینا : این عالیه
بعد لینا بغلم کرد منم بغلش کردم و گفتم
ا/ت : بهتره بریم سر کارمون وگرنه دوبا ه رییس هان میاد زر زر میکنه
لینا : اره منم همین کارو میکنم
پرش زمانی به ساعت ۹ شب تموم شدن ساعت کاری
لینا : عاااا ا/ت داری میری ؟,
ا/ت : آهوم چطور ؟
لینا : خواستم یه چیزی بهت بگم
ا/ت : بگو خب
لینا : ا/ت ما فردا داریم با بچه ها ( منظورش کارمند های بانکه که همه با هم دوستن) میریم رستوران
ا/ت : ولی من فردا بعد از ظهر با یکی قرار دارم
لینا : با کی شیطون
ا/ت : با کسی که دوسش دارم
لینا : پس بگو چرا اینقدر رفتارات عوض شده اصلا تو و عشق خیلی عجیبه تو و عشق متضاد همید
ا/ت : ولی من واقعا عاشق شدم
لینا : عیجیبه ولی خوشحالم که بالاخره عشقتو پیدا کردی
ا/ت : مرسی
بچه ها پارت ۱۸ رو الان میزارم این پست رو به ۹ لایک برسونید
۹.۲k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.