پارت ۹
دختر بدون هیچ گونه حرفی سوار ماشین شد
تا موقعی که رسیدن هیچ حرفی رد و بدل نشد
جئون:پیاده شو
حواستم باشه جلوی اون ننه بابات چیزی نگی
ا.ت:نه بابا؟
جئون:اره بابا
دختر بدون حرف دیگه ای پیدا شد و به سمت داخل رفت
جئون هم پشت سرش حرکت میکرد
نفس عمیقی کشید
زنگ در رو آروم به صدا در آورد
بعد از گذشت چند ثانیه ای در باز شد
با دیدن خونهاش دوباره لبخندی روی لب هاش
نشست
سریع وارد خونه شد
اونقدری ذوق داشت…انگار بعد از سالها برگشته بود
مثل دختر بچه ای که بعد مدت ها،قول ها،گریه ها، براش آبنبات خریده بودن
م.ا.ت:اوووومو! سلام بچه ها
ا.ت:یااااا!
دختر سریع به بغل مادرش پرید
چند دقیقه در همون حالت بودن
از مادرش جدا شد
به پیش باباش رفت
آروم بغلش کرد
مرد چیزی دم گوشش زمزمه کرد
خواست جوابی بده که
مرد ادامه داد
جئون:سلام پدر!
تا موقعی که رسیدن هیچ حرفی رد و بدل نشد
جئون:پیاده شو
حواستم باشه جلوی اون ننه بابات چیزی نگی
ا.ت:نه بابا؟
جئون:اره بابا
دختر بدون حرف دیگه ای پیدا شد و به سمت داخل رفت
جئون هم پشت سرش حرکت میکرد
نفس عمیقی کشید
زنگ در رو آروم به صدا در آورد
بعد از گذشت چند ثانیه ای در باز شد
با دیدن خونهاش دوباره لبخندی روی لب هاش
نشست
سریع وارد خونه شد
اونقدری ذوق داشت…انگار بعد از سالها برگشته بود
مثل دختر بچه ای که بعد مدت ها،قول ها،گریه ها، براش آبنبات خریده بودن
م.ا.ت:اوووومو! سلام بچه ها
ا.ت:یااااا!
دختر سریع به بغل مادرش پرید
چند دقیقه در همون حالت بودن
از مادرش جدا شد
به پیش باباش رفت
آروم بغلش کرد
مرد چیزی دم گوشش زمزمه کرد
خواست جوابی بده که
مرد ادامه داد
جئون:سلام پدر!
۲.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.