فصل 2 p7
*کوک*
رو لباش بوسیدم و نزاشتم حرفی بزنه
کوک : باید دست به کار بشم تا حالت خوب شه ؟
ات :......
کوک : چیه...لپات گل انداخت*لبخند*
ات :*خنده*
کوک : حالا خوب شد...اینقد به خودت نگو بی احساس
ات : چشم*لبخند*
کوک : هنوز امیدی برای زندگی هست. نه؟
ات : اوهوم...حق با توعه.
کوک : اتاق خوابت کدومه؟
ات :*به اتاقش اشاره کرد*
کوک : ا...خیلی خب
منو بلند کرد و انداخت رو شونش و وارد اتاقم شد
کوک : اووو چه خوشگله
ات : بزارم زمین
کوک : هر طور میلته
منو انداخت رو تخت و کنارم دراز کشید و بغلم کرد
ات : اوممم
کوک : فک میکردی میخواستم چیکار کنم؟
ات : هی من چیزی فک نمیکردم...منحرف هم خودتی!
کوک : ای بیتربیت
ات : خیلی خنده دار بود
کوک : خب حالا که خودت فکرشو کردی...
روم خیمه زد
ات : هیییییی
کوک : خودت خواستی
ات : من کی گفتم میخوام
کوک : قیافت نشون میده میخوای
ات : تو چی از قیافم میفهمی!
کوک : معلومه داری حرص میخوری..اشکال نداره ددی بهت میده
ات : جونگ کوککک...ولم کن
کوک : اگه نکنم چی میشه( خنده)
ات : نکنی با همین زانوم تخماتو میترکونم
کوک : یا خودا..
بین پاهام قرار گرف
کوک : حالا چی؟
ات : یه جوری بزنمت...استغفرالله
کوک :*خنده*
دوتا دستمو با یه دستش گرف و بالا سرم قفل کرد و صورتشو نزدیک صورتم اورد
کوک : حالا میخوای چیکار کنی؟
ات :.....
کوک :*پوزخند*
صورتشو نزدیک گلوم اورد..نفساش باعث میشد مورمورم بشه
بقیش برید تو کامنتا 😔👍
ولی کسی کامنت نده که بقیه دوستامون هم بتونن بخونن
فقد کامنت رو لایک کنین
رو لباش بوسیدم و نزاشتم حرفی بزنه
کوک : باید دست به کار بشم تا حالت خوب شه ؟
ات :......
کوک : چیه...لپات گل انداخت*لبخند*
ات :*خنده*
کوک : حالا خوب شد...اینقد به خودت نگو بی احساس
ات : چشم*لبخند*
کوک : هنوز امیدی برای زندگی هست. نه؟
ات : اوهوم...حق با توعه.
کوک : اتاق خوابت کدومه؟
ات :*به اتاقش اشاره کرد*
کوک : ا...خیلی خب
منو بلند کرد و انداخت رو شونش و وارد اتاقم شد
کوک : اووو چه خوشگله
ات : بزارم زمین
کوک : هر طور میلته
منو انداخت رو تخت و کنارم دراز کشید و بغلم کرد
ات : اوممم
کوک : فک میکردی میخواستم چیکار کنم؟
ات : هی من چیزی فک نمیکردم...منحرف هم خودتی!
کوک : ای بیتربیت
ات : خیلی خنده دار بود
کوک : خب حالا که خودت فکرشو کردی...
روم خیمه زد
ات : هیییییی
کوک : خودت خواستی
ات : من کی گفتم میخوام
کوک : قیافت نشون میده میخوای
ات : تو چی از قیافم میفهمی!
کوک : معلومه داری حرص میخوری..اشکال نداره ددی بهت میده
ات : جونگ کوککک...ولم کن
کوک : اگه نکنم چی میشه( خنده)
ات : نکنی با همین زانوم تخماتو میترکونم
کوک : یا خودا..
بین پاهام قرار گرف
کوک : حالا چی؟
ات : یه جوری بزنمت...استغفرالله
کوک :*خنده*
دوتا دستمو با یه دستش گرف و بالا سرم قفل کرد و صورتشو نزدیک صورتم اورد
کوک : حالا میخوای چیکار کنی؟
ات :.....
کوک :*پوزخند*
صورتشو نزدیک گلوم اورد..نفساش باعث میشد مورمورم بشه
بقیش برید تو کامنتا 😔👍
ولی کسی کامنت نده که بقیه دوستامون هم بتونن بخونن
فقد کامنت رو لایک کنین
۱۴۵.۷k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.