➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁶⁵
چشمامو باز کردم و به دختر کنارم نگا کردم داشت آرایش میکرد
_(پیس خند صدا دار)
بدون اینکه نگام کنه
_چته...چرا میخندی
_لزومی نداره بهت بگم
باز بدون اینکه بهم نگا کنه در پنکیکشو بست و راست شد بهم نگا کرد
_هی...ما همکاریم
_خب...که چی
سرشو برد پایین و خندید
دوباره سرشو اوورد بالا لبخندشو یهویی محو کرد
_اگه من نبودم تو ... تو...عففف ولش
و دوباره شروع به آرایش کردن کرد به تیپش خیره شدم مو های لخت مشکی بلندش که تا روی باسنش امتداد داشتن و آرایش ملایم یه نیم تنه چرم تنگ با یه دامن چرم تنگ کوتاه با یه روپوش چرمی و کفشای ته بلند لوازم ارایشیاشو جمع کرد و گذاشت رو صندلی کنارش و در حالی که لباشو به هم میمالید بهم با چشمای بی خیالش نگا کرد
_خب...قراره ببرمت تو هتل و یه اتاق برات بگیرم هوم؟خوبه...؟
_هوم
_خب چند دقیقه دیگه میرسیم ...
(پرش زمانی)
ماشین وایساد و پیاده شدیم
وارد یه هتل خیلی خیلی بزرگ شدیم نشستم رو صندلی و اونم رفت اتاق بگیره بعد چند دقیقه برگشت
_پاشو
بلند شدم وارد آسانسور شدیم انگشتاشو روی طبقه ۱۶ فشرد
بعد چند ثانیه آسانسور وایساد پیاده شدیم رفت سمت اتاق ۱۹۹۷ رمزشو وارد کرد و کارتشو گذاشت توی اسکن کارت در باز شد و وارد شدیم یه اتاق خیلی خیلی بزرگ بود
_خب...نظرت ... تا همه مطمئن شن در رفتی همینجا بمون بعد میبرمت عمارت خودم
_خوبه
_فقط قبل هرچیزی
بهش نگا کردم
_یه حموم برو چند دست لباسم برات گذاشتم رو تخت بپوشخب من باید برم جایی ... کار دارم
دستمو سمت در یکم دراز کردم
_اشکالی نداره...میبینمت
_همچنین
و رفت سمت در یکم وایساد و روشو برگردوند و بهم نگا کرد
_عا...راستی
بش نگا کردم
_امشب میخوام برم بار...دلت خواست...میتونی...بیای
_(پیس خند صدا دار)
بدون اینکه نگام کنه
_چته...چرا میخندی
_لزومی نداره بهت بگم
باز بدون اینکه بهم نگا کنه در پنکیکشو بست و راست شد بهم نگا کرد
_هی...ما همکاریم
_خب...که چی
سرشو برد پایین و خندید
دوباره سرشو اوورد بالا لبخندشو یهویی محو کرد
_اگه من نبودم تو ... تو...عففف ولش
و دوباره شروع به آرایش کردن کرد به تیپش خیره شدم مو های لخت مشکی بلندش که تا روی باسنش امتداد داشتن و آرایش ملایم یه نیم تنه چرم تنگ با یه دامن چرم تنگ کوتاه با یه روپوش چرمی و کفشای ته بلند لوازم ارایشیاشو جمع کرد و گذاشت رو صندلی کنارش و در حالی که لباشو به هم میمالید بهم با چشمای بی خیالش نگا کرد
_خب...قراره ببرمت تو هتل و یه اتاق برات بگیرم هوم؟خوبه...؟
_هوم
_خب چند دقیقه دیگه میرسیم ...
(پرش زمانی)
ماشین وایساد و پیاده شدیم
وارد یه هتل خیلی خیلی بزرگ شدیم نشستم رو صندلی و اونم رفت اتاق بگیره بعد چند دقیقه برگشت
_پاشو
بلند شدم وارد آسانسور شدیم انگشتاشو روی طبقه ۱۶ فشرد
بعد چند ثانیه آسانسور وایساد پیاده شدیم رفت سمت اتاق ۱۹۹۷ رمزشو وارد کرد و کارتشو گذاشت توی اسکن کارت در باز شد و وارد شدیم یه اتاق خیلی خیلی بزرگ بود
_خب...نظرت ... تا همه مطمئن شن در رفتی همینجا بمون بعد میبرمت عمارت خودم
_خوبه
_فقط قبل هرچیزی
بهش نگا کردم
_یه حموم برو چند دست لباسم برات گذاشتم رو تخت بپوشخب من باید برم جایی ... کار دارم
دستمو سمت در یکم دراز کردم
_اشکالی نداره...میبینمت
_همچنین
و رفت سمت در یکم وایساد و روشو برگردوند و بهم نگا کرد
_عا...راستی
بش نگا کردم
_امشب میخوام برم بار...دلت خواست...میتونی...بیای
۱۱.۸k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.