داداشای احمق من p3
فردا بعد مدرسه
ویو ا.ت
حاظر شدم و رفتم خونه و رفتم اتاقم حالا چیکار کنم چجوری جواب مامانمو بدم من از ۲۰ نمره شدم ۱۵ حالا چیکار کنم هوففف الان اون ۲ تا فضول هم میان میپرسن چند شدی که استاد گفت چرا نمرت نسبت به قبل کم شده ایشششش لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین و سر میز
مامان به بابا اشاره کرد
ب.ک.ت:خب ا.ت پرنسسم امتحانت رو چند شدی؟
ا.ت:مهمه؟(سرد)
م.ا:آره عزیزم نا باید برامون مهم باشه که گل دخترمون چند شده
ا.ت:به خودم مربوطه چند شدم(سرد)
ب.ک.ت:دخترم چیزه...
ا.ت:اه چقدر گیر میدید(بلند)
کوک:بذار سنت دورقمی بشه بعد سر بابات داد بزن(عصبی)
ا.ت:به ت ربطی نداره من چجوری حرف میزنم(بلند)
تهیونگ:ا.ت داری زیاده روی میکنی مگه بابا چیکارت کرده انقدر باهاش بد حرف میزنی اون که تورو اذیت نمیکنه هواتو داره چرا انقدر از بابا بدت میاد (داد)
ا.ت:چ..چ..چون..
کوک:جواب منطقی ام نداری فقط الکی اینجوری با همه حرف میزنی
ا.ت:دوس دارم هرجورم بخوام حرف میزنم با هرکسی که دلم بخواد اینجوری حرف میزنم(بلند)
کوک:بس کن (عصبی)
ب.ک.ت:پسرا سر دختر داد نزنید
ا.ت:نمیدونم مامانم به چه حسابی با این ازدواج کرد که همچین مردیه و همچین پسرایی داره (داد)
کوک:بسه برو اتاقت (بلند)
ا.ت:چ...چ..چی؟
تهیونگ:کوک بس کن
کوک:گفتم برو اتاقت
ا.ت:عوضی
بعد رفت اتاقش
م.ا:کوک من تاحالا اونو دعوا نکرده بودم ولی تو الان تنبیهشم کردی؟(ناراحت )
کوک:مامان من معذرت میخوام ولی عصبیم کرد میرم ازش معذرت خواهی کنم
کوک رفت اتاق ا.ت ولی ا.ت درو باز نکرد کوک محبور سد بره داخل وقتی رفت دید ا.ت نیس سریع رفت به مامان و بابا و تهیونگ گفت
م.ا: واقا؟حتما رفته خونه بورام یا لوکا
زنگ میزنم ازشون بپرسم
بعد تلفن حرف زدن
کوک:چیشد؟
م.ا:خونه لوکا ایناس بورام هم اونجاس نگران نباشید اونجا راحته
م.ا:
ویو ا.ت
حاظر شدم و رفتم خونه و رفتم اتاقم حالا چیکار کنم چجوری جواب مامانمو بدم من از ۲۰ نمره شدم ۱۵ حالا چیکار کنم هوففف الان اون ۲ تا فضول هم میان میپرسن چند شدی که استاد گفت چرا نمرت نسبت به قبل کم شده ایشششش لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین و سر میز
مامان به بابا اشاره کرد
ب.ک.ت:خب ا.ت پرنسسم امتحانت رو چند شدی؟
ا.ت:مهمه؟(سرد)
م.ا:آره عزیزم نا باید برامون مهم باشه که گل دخترمون چند شده
ا.ت:به خودم مربوطه چند شدم(سرد)
ب.ک.ت:دخترم چیزه...
ا.ت:اه چقدر گیر میدید(بلند)
کوک:بذار سنت دورقمی بشه بعد سر بابات داد بزن(عصبی)
ا.ت:به ت ربطی نداره من چجوری حرف میزنم(بلند)
تهیونگ:ا.ت داری زیاده روی میکنی مگه بابا چیکارت کرده انقدر باهاش بد حرف میزنی اون که تورو اذیت نمیکنه هواتو داره چرا انقدر از بابا بدت میاد (داد)
ا.ت:چ..چ..چون..
کوک:جواب منطقی ام نداری فقط الکی اینجوری با همه حرف میزنی
ا.ت:دوس دارم هرجورم بخوام حرف میزنم با هرکسی که دلم بخواد اینجوری حرف میزنم(بلند)
کوک:بس کن (عصبی)
ب.ک.ت:پسرا سر دختر داد نزنید
ا.ت:نمیدونم مامانم به چه حسابی با این ازدواج کرد که همچین مردیه و همچین پسرایی داره (داد)
کوک:بسه برو اتاقت (بلند)
ا.ت:چ...چ..چی؟
تهیونگ:کوک بس کن
کوک:گفتم برو اتاقت
ا.ت:عوضی
بعد رفت اتاقش
م.ا:کوک من تاحالا اونو دعوا نکرده بودم ولی تو الان تنبیهشم کردی؟(ناراحت )
کوک:مامان من معذرت میخوام ولی عصبیم کرد میرم ازش معذرت خواهی کنم
کوک رفت اتاق ا.ت ولی ا.ت درو باز نکرد کوک محبور سد بره داخل وقتی رفت دید ا.ت نیس سریع رفت به مامان و بابا و تهیونگ گفت
م.ا: واقا؟حتما رفته خونه بورام یا لوکا
زنگ میزنم ازشون بپرسم
بعد تلفن حرف زدن
کوک:چیشد؟
م.ا:خونه لوکا ایناس بورام هم اونجاس نگران نباشید اونجا راحته
م.ا:
۱۸.۴k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.