The greatest loves start with hate?
The greatest loves start with hate?
آیا بزرگ ترین عشق ها با تنفر شروع میشه؟
Part: 1
• فصل 1
۳ مِیه سال ۲۰۱۹
ویو ا/ت*
توی رستوران نشسته بودم و به بچه کوچیکی که کنار خانواده اش روی میز جلویی نشسته بودن نگاه میکردم.چقدر به اون بچه حسودیم میشد، کاشکی منم الان کنار خانواده ام بودم.
دخترک نفس عمیقی کشید و دوباره توی این فکر رفت که کاشکی مجبور نبود از خانواده اش دور باشه(نکته:خانواده ا/ت توی المان زندگی میکنن و ا/ت مجبوره توی کره زندگی کنه بخاطر کارش)
کیم میسون: اوفف ببخشید دیر شد، ترافیک بود
ا/ت: سلام، نبابا اوکیه
میسون:خب چیزی سفارش دادی؟
ا/ت: اره، یه لیموناد
میسون: بزار منم سفارش بدم
ا/ت: میسون محض رضای خدا بیخیال، بگو چی شده ک منو تا اینجا کشوندی
میسون: عاممم باشه، هی دختر یادته من یه دوستی داشتم اسمش یونا بود؟
ا/ت: اره، خب؟
میسون: اون یه داداش داشت که توی یه کلاب کار میکرده و بارتندر بوده، ظاهرا ۴ روز پیش قرار بوده صاحب کلابه بیاد کلاب، میگه داداشش بهش گفته بوده ک صاحب کلاب یه مافیای کله گندس
ا/ت: خب
میسون: یونا با گریه دیروز اومد پیشم و میگه ک هنوز بعد از چهار روز داداشش برنگشته خونه، کلاب رفته گفتن ک اینجام نیومده کلا، ولی میگه قرار بوده من و داداشم باهم بریم کلاب و وقتی رفتیم چون مادرم زنگ زد من مجبور شدم برگردم خونه، و اونجا دیگه من نموندم و داداشم موند
ا/ت: خب اینا چه ربطی بمن داره
میسون: یونا میگه مطمئنم ک یه بلایی سر داداشم اوردن
ا/ت نِیِ لیموناد رو گذاشت توی دهنش و بعد از خوردن مقداری از نوشیدنی لب باز کرد و گفت
ا/ت: یعنی الان پرونده براش تشکیل دادی؟
میسون: اخه دختر جون من که وکیل طلاق هستم تو وکیل شعبه جنایی هستی، میتونی لطفا بخاطر من پرونده براش تشکیل بدی؟
دختر رفت توی فکر و به خوردن لیموناد ادامه داد
ا/ت: اخه الان تازه یه پرونده قبول کردم
میسون: هی ا/ت، بیخیال دیگه بخاطر من باشه؟
ا/ت: هوففف از دست تو میسون
میسون: این یعنی باشه؟
ا/ت: باشه باشه، قبول
بعد از صرف کردن شام و هماهنگ کردن قرار ملاقات ا/ت با یونا اماده رفتن به خونه هاشون شدن
پرش زمانی به فردا و ملاقات یونا و ا/ت*
(از الان به بعد هرجا علامت " + " رو دیدین بدونین که یعنی ا/ت داره حرف میزنه)
+:خب از کجا انقد مطمئنی که غیب شدن برادرت زیر سر اینا هست؟
یونا بعد از پاک کردن قطره اشکی روی گونه های سرخش گفت: اخه اون روز خیلی مضطرب بود، چون برای اولین بار قرار بود رئیس کلاب رو ببینه و باید مراقب میبود که دست از پا خطا نکنه،من مطمئنم که جه وو اوپا رفته به کلاب اخه خودم باهاش تا کلاب رفتم و حتی چند دقیقه موندم اما مجبور شدم برگردم...
____
امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت یادتون نره بوس بای
آیا بزرگ ترین عشق ها با تنفر شروع میشه؟
Part: 1
• فصل 1
۳ مِیه سال ۲۰۱۹
ویو ا/ت*
توی رستوران نشسته بودم و به بچه کوچیکی که کنار خانواده اش روی میز جلویی نشسته بودن نگاه میکردم.چقدر به اون بچه حسودیم میشد، کاشکی منم الان کنار خانواده ام بودم.
دخترک نفس عمیقی کشید و دوباره توی این فکر رفت که کاشکی مجبور نبود از خانواده اش دور باشه(نکته:خانواده ا/ت توی المان زندگی میکنن و ا/ت مجبوره توی کره زندگی کنه بخاطر کارش)
کیم میسون: اوفف ببخشید دیر شد، ترافیک بود
ا/ت: سلام، نبابا اوکیه
میسون:خب چیزی سفارش دادی؟
ا/ت: اره، یه لیموناد
میسون: بزار منم سفارش بدم
ا/ت: میسون محض رضای خدا بیخیال، بگو چی شده ک منو تا اینجا کشوندی
میسون: عاممم باشه، هی دختر یادته من یه دوستی داشتم اسمش یونا بود؟
ا/ت: اره، خب؟
میسون: اون یه داداش داشت که توی یه کلاب کار میکرده و بارتندر بوده، ظاهرا ۴ روز پیش قرار بوده صاحب کلابه بیاد کلاب، میگه داداشش بهش گفته بوده ک صاحب کلاب یه مافیای کله گندس
ا/ت: خب
میسون: یونا با گریه دیروز اومد پیشم و میگه ک هنوز بعد از چهار روز داداشش برنگشته خونه، کلاب رفته گفتن ک اینجام نیومده کلا، ولی میگه قرار بوده من و داداشم باهم بریم کلاب و وقتی رفتیم چون مادرم زنگ زد من مجبور شدم برگردم خونه، و اونجا دیگه من نموندم و داداشم موند
ا/ت: خب اینا چه ربطی بمن داره
میسون: یونا میگه مطمئنم ک یه بلایی سر داداشم اوردن
ا/ت نِیِ لیموناد رو گذاشت توی دهنش و بعد از خوردن مقداری از نوشیدنی لب باز کرد و گفت
ا/ت: یعنی الان پرونده براش تشکیل دادی؟
میسون: اخه دختر جون من که وکیل طلاق هستم تو وکیل شعبه جنایی هستی، میتونی لطفا بخاطر من پرونده براش تشکیل بدی؟
دختر رفت توی فکر و به خوردن لیموناد ادامه داد
ا/ت: اخه الان تازه یه پرونده قبول کردم
میسون: هی ا/ت، بیخیال دیگه بخاطر من باشه؟
ا/ت: هوففف از دست تو میسون
میسون: این یعنی باشه؟
ا/ت: باشه باشه، قبول
بعد از صرف کردن شام و هماهنگ کردن قرار ملاقات ا/ت با یونا اماده رفتن به خونه هاشون شدن
پرش زمانی به فردا و ملاقات یونا و ا/ت*
(از الان به بعد هرجا علامت " + " رو دیدین بدونین که یعنی ا/ت داره حرف میزنه)
+:خب از کجا انقد مطمئنی که غیب شدن برادرت زیر سر اینا هست؟
یونا بعد از پاک کردن قطره اشکی روی گونه های سرخش گفت: اخه اون روز خیلی مضطرب بود، چون برای اولین بار قرار بود رئیس کلاب رو ببینه و باید مراقب میبود که دست از پا خطا نکنه،من مطمئنم که جه وو اوپا رفته به کلاب اخه خودم باهاش تا کلاب رفتم و حتی چند دقیقه موندم اما مجبور شدم برگردم...
____
امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت یادتون نره بوس بای
۸.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.