از دوستی تا عشق P 5
بچه ها ببخشید دیر میزارم متاسفانه وقت نمیکنم
+از جام بلند شدم و رفتم سالن غذاخوری یکمی غذا برداشتم و به صندلی های خالی نگاه کردم یدونه دیدم و روش نشستم به اطراف نگاه کردم ا. ت رو دیدم یه جایی نشسته بود و کلی آدم دورش بود مخصوصا اون کای عوضی سرم رو آوردم پایین مشغول غذا خوردن شدم
ا. ت ویو
اومدم سالن غذاخوری غذا برداشتم و منتظر تهیونگ شدم یکمی که گذشت نیومد چند نفر دورم جمع شدن و داشتن حرف میزدن اصلا بهشون گوش نمیدادم دیدم تهیونگ اومد ولی رفت یه صندلی دیگه نشست چرا پیش من ننشست پس شاید بخاطر اینا باشم ظرف غذام رو گرفتم و پیشش نشستم با تعجب نگام کرد چیه خوب تو میومدی گفتم خودم بیام میتونم اینجا بشینم
+ها آره ببخشید
_اشکال نداره میگم تهیونگ تو چرا تنها میشینی
+ چون من کسی رو ندارم که کنارش بشینم
_ یعنی هیچ دوستی نداری
+نه
_ذهن ا. ت چرا هیچ دوستی نداره به نظر پسر خوبی میاد پس چرا کسی باهاش حرف نمیزنه چهرش به نظر ف
غمگین میومد واسه عوض کردن بحث گفتم دروغ میگی
+چی
_ خوب من و تو دوستیم لبخند گشادی زد که دلم براش ضعف کرد وای من چی میگم ا. ت به خودت بیا
+ ممنون
_بخاطر چی
+اینکه باهام حرف زدی اینکه باهام خوب بودی و اینکه باهام دوست شدی
_ در مقابلش تو باید برام شیر کاکائو بخری
+شیر کاکائو
_ آره من عاشق شیر کاکائو هستم
+باشه حتما 😂😂😂😂😂😂😂
_چرا میخندی 🤨🤨🤨🤨🤨🤨🤨
+خیلی کیوت شدی
_هییی تو.... زینگگگگگ
با خوردن زنگ حرفم نصفه موند
_بعدا به حسابت میرسم فعلا بریم زنگ خورد
+باشه بریم
3 ساعت بعد
_بلاخره کلاسا تموم شد
+آره بلاخره
_باید برم رانندم منتظره تحقیق فردا رو بادت نره
+باشه حتما
_خداحافظ ته ته
+خد خداحافظ
تهیونگ ویو
چقدر بانمکه خیلی هم دوست داشتنی درست عین تصوراتم ازش امیدوارم بتونم باهاش دوست بمونم
*****************
برگشتم خونه دست و صورتم رو شستم و لباسام رو عوض کردم خیلی گرسنم بود رفتم واسه خودم ناهار درست کردم واقعا گرسنم بود ساعت 15 بود باید یه کمپانی پیدا کنم تا بتونم توش دیبو کنم بعد از ناهار ظرف ها رو شستم و لباسای مجلسیم رو پوشیدم توی اینترنت آدرس چند تا کمپانی رو گرفتم و بهشون سر میزدم ولی بیشترشون چون سنم کم بود و تجریه نداشتم یا بهانه های مختلف ردم میکردن دیگه خسته شده بودم ساعت 18 بود که برگشتم خونه و درس های فردا رو خوندم واسه فردا یه برنامه خاصی داشتم
پرش زمانی صبح ساعت 7:30
از خواب بلند شدم و یه دوش گرفتم لباسای مدرسم رو پوشیدم کیفم و گیتارم رو برداشتم و سوار ماشین شدم
+از جام بلند شدم و رفتم سالن غذاخوری یکمی غذا برداشتم و به صندلی های خالی نگاه کردم یدونه دیدم و روش نشستم به اطراف نگاه کردم ا. ت رو دیدم یه جایی نشسته بود و کلی آدم دورش بود مخصوصا اون کای عوضی سرم رو آوردم پایین مشغول غذا خوردن شدم
ا. ت ویو
اومدم سالن غذاخوری غذا برداشتم و منتظر تهیونگ شدم یکمی که گذشت نیومد چند نفر دورم جمع شدن و داشتن حرف میزدن اصلا بهشون گوش نمیدادم دیدم تهیونگ اومد ولی رفت یه صندلی دیگه نشست چرا پیش من ننشست پس شاید بخاطر اینا باشم ظرف غذام رو گرفتم و پیشش نشستم با تعجب نگام کرد چیه خوب تو میومدی گفتم خودم بیام میتونم اینجا بشینم
+ها آره ببخشید
_اشکال نداره میگم تهیونگ تو چرا تنها میشینی
+ چون من کسی رو ندارم که کنارش بشینم
_ یعنی هیچ دوستی نداری
+نه
_ذهن ا. ت چرا هیچ دوستی نداره به نظر پسر خوبی میاد پس چرا کسی باهاش حرف نمیزنه چهرش به نظر ف
غمگین میومد واسه عوض کردن بحث گفتم دروغ میگی
+چی
_ خوب من و تو دوستیم لبخند گشادی زد که دلم براش ضعف کرد وای من چی میگم ا. ت به خودت بیا
+ ممنون
_بخاطر چی
+اینکه باهام حرف زدی اینکه باهام خوب بودی و اینکه باهام دوست شدی
_ در مقابلش تو باید برام شیر کاکائو بخری
+شیر کاکائو
_ آره من عاشق شیر کاکائو هستم
+باشه حتما 😂😂😂😂😂😂😂
_چرا میخندی 🤨🤨🤨🤨🤨🤨🤨
+خیلی کیوت شدی
_هییی تو.... زینگگگگگ
با خوردن زنگ حرفم نصفه موند
_بعدا به حسابت میرسم فعلا بریم زنگ خورد
+باشه بریم
3 ساعت بعد
_بلاخره کلاسا تموم شد
+آره بلاخره
_باید برم رانندم منتظره تحقیق فردا رو بادت نره
+باشه حتما
_خداحافظ ته ته
+خد خداحافظ
تهیونگ ویو
چقدر بانمکه خیلی هم دوست داشتنی درست عین تصوراتم ازش امیدوارم بتونم باهاش دوست بمونم
*****************
برگشتم خونه دست و صورتم رو شستم و لباسام رو عوض کردم خیلی گرسنم بود رفتم واسه خودم ناهار درست کردم واقعا گرسنم بود ساعت 15 بود باید یه کمپانی پیدا کنم تا بتونم توش دیبو کنم بعد از ناهار ظرف ها رو شستم و لباسای مجلسیم رو پوشیدم توی اینترنت آدرس چند تا کمپانی رو گرفتم و بهشون سر میزدم ولی بیشترشون چون سنم کم بود و تجریه نداشتم یا بهانه های مختلف ردم میکردن دیگه خسته شده بودم ساعت 18 بود که برگشتم خونه و درس های فردا رو خوندم واسه فردا یه برنامه خاصی داشتم
پرش زمانی صبح ساعت 7:30
از خواب بلند شدم و یه دوش گرفتم لباسای مدرسم رو پوشیدم کیفم و گیتارم رو برداشتم و سوار ماشین شدم
۳۰.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.