احساس گمشده «۲»
احساس گمشده «۲»
.
بعد از رفتن خدمتکار به سمت حموم رفت و وارد حموم شد ، لباس هاش رو دراورد و شیر آب رو باز کرد و روی آب گرم تنظیم کرد .
بعد از ۴۵ دقیقه از حموم خارج شد ، به سمت کمد مشکی رنگی که گوشه ی دیوار بود رفت و تیشرت تیره رنگی با شلوارک مشکی ورداشت و پوشید .
سشوار رو از توی کشو دوم میز ورداشت و مشغول خشک کردن موهای بلند و خرماییش شد .
در همین حین خدمتکار براش کمی غذا آورد و بعد از اینکه دوهی متوجه غذا شد از اتاق بیرون رفت .
بعد از خشک کردن موهاش به سمت غذا رفت و روی تخت نشست ، تلوزیون روبه روش رو روشن کرد و فیلمی رو انتخاب و پلی کرد .
و همراه با خوردن غذا فیلم رو هم تماشا میکرد .
« پرش زمانی به ساعت ۱۱»
+ عایش حوصلم سر رفته. گشنمم هست ، این بَشَر چرا نمیاددد .
_ منو میگی ؟
+ جیققق
_ چته
+ ترسیدم ، چرا عین جن ظاهر میشی
_ بنده از شما معذرت میخام پرنسس
+ اینجوری صدام نکن
_ دوست دارم خانومم رو اینجوری صدا کنم . مشکلی هست ؟
+ هوففف از دست تو
_ برات کیک خریدم
+ واقعااا ببینم
_ به نظرم اول لباساتو عوض کن
+ مگه لباسا….
نگاهی به خودش کرد و تازه متوجه شد با چه لباسایی جلوی پسره .
سریع خودش رو با پتو پوشوند
+ خیله خب برو بیرون
_ خنده
+ مرضضض
_ لباساتو عوض کردی صدام کن
و رفت
….
.
بعد از رفتن خدمتکار به سمت حموم رفت و وارد حموم شد ، لباس هاش رو دراورد و شیر آب رو باز کرد و روی آب گرم تنظیم کرد .
بعد از ۴۵ دقیقه از حموم خارج شد ، به سمت کمد مشکی رنگی که گوشه ی دیوار بود رفت و تیشرت تیره رنگی با شلوارک مشکی ورداشت و پوشید .
سشوار رو از توی کشو دوم میز ورداشت و مشغول خشک کردن موهای بلند و خرماییش شد .
در همین حین خدمتکار براش کمی غذا آورد و بعد از اینکه دوهی متوجه غذا شد از اتاق بیرون رفت .
بعد از خشک کردن موهاش به سمت غذا رفت و روی تخت نشست ، تلوزیون روبه روش رو روشن کرد و فیلمی رو انتخاب و پلی کرد .
و همراه با خوردن غذا فیلم رو هم تماشا میکرد .
« پرش زمانی به ساعت ۱۱»
+ عایش حوصلم سر رفته. گشنمم هست ، این بَشَر چرا نمیاددد .
_ منو میگی ؟
+ جیققق
_ چته
+ ترسیدم ، چرا عین جن ظاهر میشی
_ بنده از شما معذرت میخام پرنسس
+ اینجوری صدام نکن
_ دوست دارم خانومم رو اینجوری صدا کنم . مشکلی هست ؟
+ هوففف از دست تو
_ برات کیک خریدم
+ واقعااا ببینم
_ به نظرم اول لباساتو عوض کن
+ مگه لباسا….
نگاهی به خودش کرد و تازه متوجه شد با چه لباسایی جلوی پسره .
سریع خودش رو با پتو پوشوند
+ خیله خب برو بیرون
_ خنده
+ مرضضض
_ لباساتو عوض کردی صدام کن
و رفت
….
۶۸۴
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.