تک پارتی
تک پارتی
وقتی عضو هشتم بودی
امروز روز تفریح بنگتن بود ، با مشورت همه ی اعضا قرار بود امروز به جنگل برید و شب هم اونجا یک کلبه بگیرین و استراحت کنین ، پس با کلی ذوق وسایلی که لازم داشتی و ورداشتی و توی کوله پشتی مشکی رنگت گذاشتی ، لباس هایی که لازمت میشد و وسایل بهداشتیت ، همرو توی کوله ات چیندی و لباس مد نظرتو که یک لانگ مشکی و شلوارک بود رو پوشیدی ، موهات رو گوجه کردی تا توی دست و پات نباشه و نگاهی به خودت توی اینه کردی و دیگه تکمیل بودی ، کوله ات و ورداشتی و از اتاقت خارج شدی
کوک : اوه دختر این مدل مو خیلی بهت میاد
+ قربونت برممم
کوک رو به جیمین میگه : وقتی ذوق میکنه خیلی کیوت میشه
جیمین : باهات به شدت موافقم ، به قدری که از منم کیوت تر میشه
نامجون : خب دیگه پسرا آماده این ؟
همه : بله
نامجون : اوکی ، ماشین هم دم دره بریم
« پرش زمانی به جنگل »
همه باهم در حال قدم زدن بودید و همچنین از فضای اطرافتون رو که درختای بلند و سر سبز فرا گرفته بودن لذت میبرید ، صدای عجیبی رو شنیدی ، به کوک که کنارت داشت قدم میزد گفتی
+ هی این صدای چی بود ؟
کوک : کدوم صدا ؟
+ صدای به این بلندی رو نشنیدی ؟
کوک : صدا نبود بابا
که دوباره صدا تکرار شد
کوک : وادف این صدای کدوم موجودیه دیگه
+ هی هی اون یک گرگ نیست ؟
کوک : چرا خودشه
+ احمق گرگه داری میخندی ؟
کوک رو به پسرا که پشت سرتون بودن گفت
_ بهتره فرار کنین وگرنه دیگ خود دانید « لبخند»
کوک دستت رو گرفت و به طرفی کشید پشت سرش همینطور که دستاتون تو دست هم بود میدوییدین تا از اون فضا دور شین
_ خب دیگه صدایی نمیاد « نفس نفس میزنه »
+ اره
_ خب به نظرم الان بهترین موقعیته
+ موقعیت چی ؟
_ اعتراف احساسات
+ وات ؟
_ دوست دارم
+ هان ؟
_ مگه خری دوست دارم دیگه
+ خب بنده ی خدا کی توی همچین شرایطی اونم اینجوری اعتراف میکنه ؟
_ جئون جونگ کوک
+ 🤦🏼
_ خب حالا حاضری دوست دخترم شی
« میری بغلش میکنی »
+ منم دوست دارم پسره ی دیوونه
The and
از اون بنده خدایی که درخواستی داده بود عذر میخام که گند زدم
وقتی عضو هشتم بودی
امروز روز تفریح بنگتن بود ، با مشورت همه ی اعضا قرار بود امروز به جنگل برید و شب هم اونجا یک کلبه بگیرین و استراحت کنین ، پس با کلی ذوق وسایلی که لازم داشتی و ورداشتی و توی کوله پشتی مشکی رنگت گذاشتی ، لباس هایی که لازمت میشد و وسایل بهداشتیت ، همرو توی کوله ات چیندی و لباس مد نظرتو که یک لانگ مشکی و شلوارک بود رو پوشیدی ، موهات رو گوجه کردی تا توی دست و پات نباشه و نگاهی به خودت توی اینه کردی و دیگه تکمیل بودی ، کوله ات و ورداشتی و از اتاقت خارج شدی
کوک : اوه دختر این مدل مو خیلی بهت میاد
+ قربونت برممم
کوک رو به جیمین میگه : وقتی ذوق میکنه خیلی کیوت میشه
جیمین : باهات به شدت موافقم ، به قدری که از منم کیوت تر میشه
نامجون : خب دیگه پسرا آماده این ؟
همه : بله
نامجون : اوکی ، ماشین هم دم دره بریم
« پرش زمانی به جنگل »
همه باهم در حال قدم زدن بودید و همچنین از فضای اطرافتون رو که درختای بلند و سر سبز فرا گرفته بودن لذت میبرید ، صدای عجیبی رو شنیدی ، به کوک که کنارت داشت قدم میزد گفتی
+ هی این صدای چی بود ؟
کوک : کدوم صدا ؟
+ صدای به این بلندی رو نشنیدی ؟
کوک : صدا نبود بابا
که دوباره صدا تکرار شد
کوک : وادف این صدای کدوم موجودیه دیگه
+ هی هی اون یک گرگ نیست ؟
کوک : چرا خودشه
+ احمق گرگه داری میخندی ؟
کوک رو به پسرا که پشت سرتون بودن گفت
_ بهتره فرار کنین وگرنه دیگ خود دانید « لبخند»
کوک دستت رو گرفت و به طرفی کشید پشت سرش همینطور که دستاتون تو دست هم بود میدوییدین تا از اون فضا دور شین
_ خب دیگه صدایی نمیاد « نفس نفس میزنه »
+ اره
_ خب به نظرم الان بهترین موقعیته
+ موقعیت چی ؟
_ اعتراف احساسات
+ وات ؟
_ دوست دارم
+ هان ؟
_ مگه خری دوست دارم دیگه
+ خب بنده ی خدا کی توی همچین شرایطی اونم اینجوری اعتراف میکنه ؟
_ جئون جونگ کوک
+ 🤦🏼
_ خب حالا حاضری دوست دخترم شی
« میری بغلش میکنی »
+ منم دوست دارم پسره ی دیوونه
The and
از اون بنده خدایی که درخواستی داده بود عذر میخام که گند زدم
۲.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.