𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝²⁴
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
سویا دختر آزاده ای نبود اما دختر آزادی بود ...شاید در بند خانواده و قوانین سخت و افراطی گوریو بود اما به دنبال آزادی بود ...او دوست صمیمی هایون بود ...هایون ، سویا و شاهزاده جانگ می سه دوست بودند که از بچگی باهم بزرگ شده بودند ...
او خوب میدانست عشقی بین هایون و ولیعهد شکل گرفته بود ...
او نمی خواست اسیر قوانین مسخره و سنتی قصر شود ...
...خانه وزیر پارک...
جیمین دستان محبوبش را گرفت و وارد عمارت شد ...
بعضی ندیمه ها از تعجب دهانشان باز شده بود و برخی دیگر از حسادت قرمز شده بودند !
خواهر زاده عزیز ملکهو وزیر اعظم ...
تک پسر وزیر دفاع ...
بهترین دوست ولیعهد و ژنرال سپاه سرخ گوریو...
کسی که اصل و نصبش به خاندان سلطنتی برمیگشت ...
حالا دستان دختر مشاور دوم که از قضا دشمن خانوادگیشان هم هست را گرفته و وارد عمارت پدرش شده !
جیمین درب اتاق پدرش را زد و وارد شد...
پدر جیمین از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید ...زیرا تنها پسرش به او گفته بود امروز میخواهد دختر مورد علاقه اش را به او معرفی کند اما با دیدن سویا همه یال و کپال هایش ریخت اندرون شورتش•-•
پ . ج(همون پدر جیمین) :پارک جیمین
جیمین:بله پدر جان ؟!
پ. ج :من معذرت میخوام بانو اما پسر تو میدونی ایشون نشون کرده ولیعهد بودن و پدرشون
جیمین دستان سویا را فشرد و گفت :متاسفم پدر اما با همه اینها من این دست رو از دست نمیدم !
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
𝙿𝚊𝚛𝚝²⁴
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
سویا دختر آزاده ای نبود اما دختر آزادی بود ...شاید در بند خانواده و قوانین سخت و افراطی گوریو بود اما به دنبال آزادی بود ...او دوست صمیمی هایون بود ...هایون ، سویا و شاهزاده جانگ می سه دوست بودند که از بچگی باهم بزرگ شده بودند ...
او خوب میدانست عشقی بین هایون و ولیعهد شکل گرفته بود ...
او نمی خواست اسیر قوانین مسخره و سنتی قصر شود ...
...خانه وزیر پارک...
جیمین دستان محبوبش را گرفت و وارد عمارت شد ...
بعضی ندیمه ها از تعجب دهانشان باز شده بود و برخی دیگر از حسادت قرمز شده بودند !
خواهر زاده عزیز ملکهو وزیر اعظم ...
تک پسر وزیر دفاع ...
بهترین دوست ولیعهد و ژنرال سپاه سرخ گوریو...
کسی که اصل و نصبش به خاندان سلطنتی برمیگشت ...
حالا دستان دختر مشاور دوم که از قضا دشمن خانوادگیشان هم هست را گرفته و وارد عمارت پدرش شده !
جیمین درب اتاق پدرش را زد و وارد شد...
پدر جیمین از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید ...زیرا تنها پسرش به او گفته بود امروز میخواهد دختر مورد علاقه اش را به او معرفی کند اما با دیدن سویا همه یال و کپال هایش ریخت اندرون شورتش•-•
پ . ج(همون پدر جیمین) :پارک جیمین
جیمین:بله پدر جان ؟!
پ. ج :من معذرت میخوام بانو اما پسر تو میدونی ایشون نشون کرده ولیعهد بودن و پدرشون
جیمین دستان سویا را فشرد و گفت :متاسفم پدر اما با همه اینها من این دست رو از دست نمیدم !
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
۲.۷k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.