آت بهوش اومد
آت بهوش اومد
آت ویو
بیدار شدم دیدم تو اتاق بیمارستان تنهام
یهو همه چیز یادم اومد آروم گریه کردم و دستم رو گذاشتم رو شکمم که جین و پسرا اومدن سریع اشکام رو پاک کردم
جین ویو دیدیم آت بیدار شده و دستش رو شکمشه و گریه میکنه سریع با بغضی که داشتم بغلش کردم
پسرا از اتاق خارج شدن
آت ویو
جین بغلم کرد تعجب کردم که گفت
جین:هقق ب.ببخشیدددهققق من ن.نبا.ید هق اون کارو میکردم هققق 😭😭
آت:ج.جین ا.اشکال ن.نداره گریه نکن
آت ویو
بیدار شدم دیدم تو اتاق بیمارستان تنهام
یهو همه چیز یادم اومد آروم گریه کردم و دستم رو گذاشتم رو شکمم که جین و پسرا اومدن سریع اشکام رو پاک کردم
جین ویو دیدیم آت بیدار شده و دستش رو شکمشه و گریه میکنه سریع با بغضی که داشتم بغلش کردم
پسرا از اتاق خارج شدن
آت ویو
جین بغلم کرد تعجب کردم که گفت
جین:هقق ب.ببخشیدددهققق من ن.نبا.ید هق اون کارو میکردم هققق 😭😭
آت:ج.جین ا.اشکال ن.نداره گریه نکن
۱۰.۴k
۰۳ آذر ۱۴۰۲