مافیای من
#مافیای_من
Part:1
ویو ات
سلام من ات هسم 18 سالمه و مادرم رو توی 11 سالگی از دست دادم از اون موقع به بعد پدرم با هام خوب نیست
ویو کوک
سلام من جئون جونگ کوک هسم 28سالمه یکیاز بزرگترین مافیا های کره مادر و پدرم توی امریکا زندگی میکنن
ویو ات
با الارم گوشیم بیدار شدم رفتم دستشویی کار های لازمو انجام دادم و اومدم فرم مدرسه ام رو تنم کردم رفتم پایین ک بابا نبود با خدم گفتم :
ات: اخیش بالاخره ی روز خونه نیست
اجوما: دخترم برو صبحانه بخور تا به مدرسه دیر نرسی
ات: چشم اجوما
ویو کوک
صبح بیدار شدم دیدم تهیونگ زنگ زده جواب دادم که گفت
تهیونگ: الو کوک خبی
کوک: من خبم توخبی
تهیونگ: اره ، کوک امشب با اکیپ خدمون باید بریم بار
کوک:چرا مثلا؟
تهیونگ:با یکی به اسم کانگ چان یول باید قمار بزنی پایه ای؟ ( کانگ چان یول پدر اته)
کوک: باشع فعلا
گوشیو قط کردم و رفتم دوش گرفتم اومدم لباس تنم کردم رفتم پایین صبحانه بخورم ( ات و جونگ کوک توی اعمارت زندگی میکنن )
ویو ات
روز اول مدرسم بود تا وارد مدرسه شدم همه ب من نگاه میکردن میدونستم بخاطر چی نگاه میکنن بخاطر اینکه ی دختر کیوت خشگل جذاب و کشنده هسم 😌(چقدر هم از خد راضی)
رفتم پیش دوستم یونا ک بهم گفت
یونا: ات.......
خماری 🤌😁
Part:1
ویو ات
سلام من ات هسم 18 سالمه و مادرم رو توی 11 سالگی از دست دادم از اون موقع به بعد پدرم با هام خوب نیست
ویو کوک
سلام من جئون جونگ کوک هسم 28سالمه یکیاز بزرگترین مافیا های کره مادر و پدرم توی امریکا زندگی میکنن
ویو ات
با الارم گوشیم بیدار شدم رفتم دستشویی کار های لازمو انجام دادم و اومدم فرم مدرسه ام رو تنم کردم رفتم پایین ک بابا نبود با خدم گفتم :
ات: اخیش بالاخره ی روز خونه نیست
اجوما: دخترم برو صبحانه بخور تا به مدرسه دیر نرسی
ات: چشم اجوما
ویو کوک
صبح بیدار شدم دیدم تهیونگ زنگ زده جواب دادم که گفت
تهیونگ: الو کوک خبی
کوک: من خبم توخبی
تهیونگ: اره ، کوک امشب با اکیپ خدمون باید بریم بار
کوک:چرا مثلا؟
تهیونگ:با یکی به اسم کانگ چان یول باید قمار بزنی پایه ای؟ ( کانگ چان یول پدر اته)
کوک: باشع فعلا
گوشیو قط کردم و رفتم دوش گرفتم اومدم لباس تنم کردم رفتم پایین صبحانه بخورم ( ات و جونگ کوک توی اعمارت زندگی میکنن )
ویو ات
روز اول مدرسم بود تا وارد مدرسه شدم همه ب من نگاه میکردن میدونستم بخاطر چی نگاه میکنن بخاطر اینکه ی دختر کیوت خشگل جذاب و کشنده هسم 😌(چقدر هم از خد راضی)
رفتم پیش دوستم یونا ک بهم گفت
یونا: ات.......
خماری 🤌😁
۱.۷k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.