وقتی فقط تو زخم صورتشو دیدی..!
وقتی فقط تو زخم صورتشو دیدی..!
p:3
دخترک بیچاره با ترس و لرز از اون مکان کذایی بیرون اومد و داخل اتاق خودش رفت
درو بست و بهش تکیه داد و نفس نفس میزد،چطور ممکن بود قاتل معروف که هیچ پلیسی نتونسته تا الان دستگیرش کنه صاف صاف واسه خودش به عنوان رئیس پلیس راه بره و هیچکسم بهش شک نکنه؟
پس دلیل این همه سختگیریش همین بود
الان باید چیکار میکرد؟
به همه میگفت؟
چجوری مدرک جمع میکرد؟
دستی توی موهاش کشید و دوباره با تموم توانی که داشت پرونده رو زیر بغلش زد و به سمت اتاق رئیس رفت
تقه ای به در زد و با اجازه وارد شد
اینبار اثری از زخم روی صورتش نبود
انقدر حرفه ای کاورش کرده بود که دختر یک لحظه فکر کرد نکنه رئیسش یه برادر دوقلو داره...
پرونده رو روی میز جلوی یونگی گذاشت و عقب رفت
یونگی سوالی نگاهش کرد تا توضیح بده
لبش رو با زبونش خیس کرد و گفت:این پرونده رو مطالعه کنید،مضنون اصلی خودتونین،الان باید با این پرونده چیکار کنیم؟
یونگی پوزخندی زد و گفت:خوشم اومد،سرخود عمل نکردی
از جاش پاشد و آروم آروم سمت دختر بیچاره قدم برداشت
دختر که میترسید اتفاق قبل تکرار بشه خواست فرار کنه که پسر دستش رو گرفت و اونو روی کاناپه چرمی مشکی رنگ وسط اتاق انداخت و روش خیمه زد....
p:3
دخترک بیچاره با ترس و لرز از اون مکان کذایی بیرون اومد و داخل اتاق خودش رفت
درو بست و بهش تکیه داد و نفس نفس میزد،چطور ممکن بود قاتل معروف که هیچ پلیسی نتونسته تا الان دستگیرش کنه صاف صاف واسه خودش به عنوان رئیس پلیس راه بره و هیچکسم بهش شک نکنه؟
پس دلیل این همه سختگیریش همین بود
الان باید چیکار میکرد؟
به همه میگفت؟
چجوری مدرک جمع میکرد؟
دستی توی موهاش کشید و دوباره با تموم توانی که داشت پرونده رو زیر بغلش زد و به سمت اتاق رئیس رفت
تقه ای به در زد و با اجازه وارد شد
اینبار اثری از زخم روی صورتش نبود
انقدر حرفه ای کاورش کرده بود که دختر یک لحظه فکر کرد نکنه رئیسش یه برادر دوقلو داره...
پرونده رو روی میز جلوی یونگی گذاشت و عقب رفت
یونگی سوالی نگاهش کرد تا توضیح بده
لبش رو با زبونش خیس کرد و گفت:این پرونده رو مطالعه کنید،مضنون اصلی خودتونین،الان باید با این پرونده چیکار کنیم؟
یونگی پوزخندی زد و گفت:خوشم اومد،سرخود عمل نکردی
از جاش پاشد و آروم آروم سمت دختر بیچاره قدم برداشت
دختر که میترسید اتفاق قبل تکرار بشه خواست فرار کنه که پسر دستش رو گرفت و اونو روی کاناپه چرمی مشکی رنگ وسط اتاق انداخت و روش خیمه زد....
۱۱.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.