پارت۳۶
ویو یونگی
+خب دوستان... دخترا لطفا برن طبقه بالا پسرا جمع شی....
دیدم جیمین پشت دخترا وایساده و هی میگه نه طبقه ی بالا نه
+شی... د.. نه بیاین همینجا بشینید
♡ولی من میخوام طبقه ی بالارو ببینم
∆پوففف.. تو این خونه پسرا زندگی میکنن و طبقه ی بالا اتاقشونه
شتتت یادم افتادد
+چیز مهمی هم نیست
☆ولشون کن بیا بریم اشپز خونه
∆خیلیم عالیست
همه دخترا رفتن اشپز خونه... ما جمع شدیم دور میزمون..
*نه نو نچ به هیچ وجع
×چرااا
*گفتم اندهههه
+چته
×هیچی.... ته خفه شو
+الان داری مثلا از من پنهون میکنی
∆ولش بابا بیاین اینجا ببینم.... خب ما الان تو شرکتمون یه دختر داریم..... این کارو سخت میکنه
+چرا؟
∆جنابالی الان داشتی اونارو میبردی بالا... لباسای خیسای من بالاستتتتت..... یا شما اقای جین.. این چه لباسیه؟
✓چشه مگه
∆چش... نه بابا اختیار دارید....رکابی اخه؟؟
✓تورو سننه مامان یونگیه
∆اولا که مامان جفتمونه.. دوما یکیشون دوست صمیمیمه اون یکیم اکسمه...
✓😐😐ولش بابا اصن
÷خب... چیکار داشتی
+اوه اره خب ببینید سه هفته دیگه مدرسه ها باز میشه
×بعله..... هعی مدرسه
*نمیشه ترک تحصیل کنیم؟ ما که الان شغل داریم
+ته میدونی نمیشه پس ریپیت
∆خب.... تا اون موقع باید حداقل یه مسابقه برگزار کنیم
×خب اون که کار شرکته به ما چه
∆اسگلی؟ اونو نمیگم که
✓وات؟ چی رو پس
∆خب جام جهانی تابستونیییی
+قراره بریم......... کمپپپپپ
×یسسس میدونستممم
*نهههههه.... دقیقا همین الان کوک اینو گفتتتتت
∆چرا موافق نیستی
*ها؟.... شاید یه کوچولو بترسم
+ته خیلی خری... من هرسال میرم کمپ هنه چی بلدم
∆منم
✓هی منم میرفتم
∆خب پس ایول میریم کمپ....
÷دخترارو میبریم؟
+منظورت کیان
÷مونا
+عمرا به هیچ وجعععع
∆چرا؟
+مرز عراق.... خب نفر بعدی
÷نونا.... سه بوم... مامانتون
+ولکن بابا دنبال شریا.... خودمون میریم
∆خب.... پس همگی فردا شنبه ساعت ۷ دم در باشید
+خب من رفتم
∆کجا؟
+این زنارو بفرستم خونه هاشون
∆اوک
+خب دوستان... دخترا لطفا برن طبقه بالا پسرا جمع شی....
دیدم جیمین پشت دخترا وایساده و هی میگه نه طبقه ی بالا نه
+شی... د.. نه بیاین همینجا بشینید
♡ولی من میخوام طبقه ی بالارو ببینم
∆پوففف.. تو این خونه پسرا زندگی میکنن و طبقه ی بالا اتاقشونه
شتتت یادم افتادد
+چیز مهمی هم نیست
☆ولشون کن بیا بریم اشپز خونه
∆خیلیم عالیست
همه دخترا رفتن اشپز خونه... ما جمع شدیم دور میزمون..
*نه نو نچ به هیچ وجع
×چرااا
*گفتم اندهههه
+چته
×هیچی.... ته خفه شو
+الان داری مثلا از من پنهون میکنی
∆ولش بابا بیاین اینجا ببینم.... خب ما الان تو شرکتمون یه دختر داریم..... این کارو سخت میکنه
+چرا؟
∆جنابالی الان داشتی اونارو میبردی بالا... لباسای خیسای من بالاستتتتت..... یا شما اقای جین.. این چه لباسیه؟
✓چشه مگه
∆چش... نه بابا اختیار دارید....رکابی اخه؟؟
✓تورو سننه مامان یونگیه
∆اولا که مامان جفتمونه.. دوما یکیشون دوست صمیمیمه اون یکیم اکسمه...
✓😐😐ولش بابا اصن
÷خب... چیکار داشتی
+اوه اره خب ببینید سه هفته دیگه مدرسه ها باز میشه
×بعله..... هعی مدرسه
*نمیشه ترک تحصیل کنیم؟ ما که الان شغل داریم
+ته میدونی نمیشه پس ریپیت
∆خب.... تا اون موقع باید حداقل یه مسابقه برگزار کنیم
×خب اون که کار شرکته به ما چه
∆اسگلی؟ اونو نمیگم که
✓وات؟ چی رو پس
∆خب جام جهانی تابستونیییی
+قراره بریم......... کمپپپپپ
×یسسس میدونستممم
*نهههههه.... دقیقا همین الان کوک اینو گفتتتتت
∆چرا موافق نیستی
*ها؟.... شاید یه کوچولو بترسم
+ته خیلی خری... من هرسال میرم کمپ هنه چی بلدم
∆منم
✓هی منم میرفتم
∆خب پس ایول میریم کمپ....
÷دخترارو میبریم؟
+منظورت کیان
÷مونا
+عمرا به هیچ وجعععع
∆چرا؟
+مرز عراق.... خب نفر بعدی
÷نونا.... سه بوم... مامانتون
+ولکن بابا دنبال شریا.... خودمون میریم
∆خب.... پس همگی فردا شنبه ساعت ۷ دم در باشید
+خب من رفتم
∆کجا؟
+این زنارو بفرستم خونه هاشون
∆اوک
۶.۰k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.