برده کوچک ارباب

فصل اول
پارت ۱۱
اون موهاشو برداشت
ولی چشماشو بسته بود
او خدای من دارم عاشقش میشم؟
نویسنده:نیشتو ببند ایرانی
"چشماتو باز کن
*قول میدی منو نزنی؟
"اگه چشماتو باز کنی آره
ویو دازای:
سوار ماشین شدیم
هیچ حرفی نمیزدیدم که اون پرسید
*ا..ارباب
شما چند سالتونه؟
"اممم ۲۲
چطور؟
*ه..همینجوری
"دوست داری الان کجا بریم؟
*دکتر
"بعد دکتر؟
*خونه؟
"شهربازی چی؟
*نمیدونم
"پس میریم شهربازی
آهنگ چی دوست داری بزارم؟
*نمیدونم
یه آهنگ بی کلام
شاید؟
"ایدتو دوست داشتم
آهنگ بی کلامو گزاشتم
*میشه شیشه رو بدم پایین
"نه نمیشه
*سرمو انداختم پایین
"میدونی چرا نمیشه؟
*ن..نه
"چون مردم جلومونو میگیرن
*آها
*اسم ماشین شما چیه؟
" میتسوبیشی مشکی(راجبع ماشینا اطلاع چندانی ندارم اینم تو گوگل پیدا کردم)
*آها
"پیاده شو رسیدیم
ویو چویا:
پیاده شدیم
و راه افتادیم که بریم داخل بیمارستان
وارد بیمارستان شدیم که دیدم هیچکس بجز پرستار ها و پرسنل اونجا کسی نیست
پرسیدم
*چرا اینجا کسی نیست
"بخواطر اینکه....
یاح چه جای خوبی تمومش کردم
شرط ده تا لایک