بانگو اسکول فصل سوم پارت¹
(شب تو خوابگاه پسرا)
چویا رو کاناپه نشسته و داره آهنگ گوش میده ک تلفن زنگ میخوره
چویا صدای تلفن رو نمیشنوه و دازای هم باز رفته خودکشی
چندبار تلفن زنگ میخوره تا چویا صداشو میشنوه و میره تا برش داره
چویا:بله؟
هارمونی:اوهوی لندهور موقرمز!چندبار باید زنگ بزنم تا برداری؟
چویا:خفه شو شینا...امی کجاست؟
هارمونی:داره تمرین میکنه...برای مسابقات هفته بعد...مسابقات نوجوانان ژاپن
چویا:آها...خب چرا به کن زنگ زدی؟
هارمونی:امی بهم گفت که بهت بگم فردا باهم برین باشگاه...البته من باهاش مخالف بودم
چویا:آریگاتو گزایماس بهش بگو میام
هارمونی:اوک
(تلفونو قطع کرد:|)
______________
(فردا)
چویا با سویشرتش و ی شلوار جین میره باشگاه تا امی رو ببینه
چویا:خسته نشدی؟
امی:چون ورزشم خوب نیست باید بیشتر تمرین کنم
چویا:لازم نیست تو همه کارات عالی باشی...همین الانشم مثل ی فرشته میمونی
امی یکم سرخ میشه بعد میره و قمقمهشو برمیداره و یکم آب میخوره:نه!من باید همه سعیام رو بکنم تا بی نقص باشم
چویا:ولی مجبور نیستی...
امی:چرا مجبورم!!
چویا:اوکی...
بعد میره سمت رختکن تا لباس ورزشیاشو بپوشه
امی هم به دویدن ادامه میده...
______________
(روز مسابقه)
چویا:کدوم ورزشو انتخاب کردین؟
امی:من و هارمونی دوی نظام دار و بیس بال برداشتیم
دازای:من هم بسکتبال و تیر اندازی برداشتم
(خود چویا دوی نظامدار و تیر اندازی برداشته)
《اول،دوی نظامدار》
امی و هارمونی و چویا هر سهتاشون تو ی خط منتظر سوت داورن (هارمونی و چویا ورزششون عالیه)
داور:سسسسسوووووووتتتتتتت، هر شرکت کننده باید ی دور زمین رو دور بزنه و دنبال چیزی ک روی کاغذش نوشته بگرده...
چند دقیقه اول امی خوب جلو میره ولی بعد زمین میخوره و چویا دستشو میگیره تا کمکش کنه بلند شه بعد کاغذش برمیداره و در کمال تعجب دوباره دست امی رو میگیره
امی تو ذهنش:ودف؟!
بعد چویا کاغذ امی رو میگیره تا بخونه و ی گل میده دست امی(قابل توجه:امی هنوز نوشته تو کاغذش رو نخونده)
_____________
پایان پارت ପ꒰ ˶• ༝ •˶꒱ଓ 🌸🤍
چویا رو کاناپه نشسته و داره آهنگ گوش میده ک تلفن زنگ میخوره
چویا صدای تلفن رو نمیشنوه و دازای هم باز رفته خودکشی
چندبار تلفن زنگ میخوره تا چویا صداشو میشنوه و میره تا برش داره
چویا:بله؟
هارمونی:اوهوی لندهور موقرمز!چندبار باید زنگ بزنم تا برداری؟
چویا:خفه شو شینا...امی کجاست؟
هارمونی:داره تمرین میکنه...برای مسابقات هفته بعد...مسابقات نوجوانان ژاپن
چویا:آها...خب چرا به کن زنگ زدی؟
هارمونی:امی بهم گفت که بهت بگم فردا باهم برین باشگاه...البته من باهاش مخالف بودم
چویا:آریگاتو گزایماس بهش بگو میام
هارمونی:اوک
(تلفونو قطع کرد:|)
______________
(فردا)
چویا با سویشرتش و ی شلوار جین میره باشگاه تا امی رو ببینه
چویا:خسته نشدی؟
امی:چون ورزشم خوب نیست باید بیشتر تمرین کنم
چویا:لازم نیست تو همه کارات عالی باشی...همین الانشم مثل ی فرشته میمونی
امی یکم سرخ میشه بعد میره و قمقمهشو برمیداره و یکم آب میخوره:نه!من باید همه سعیام رو بکنم تا بی نقص باشم
چویا:ولی مجبور نیستی...
امی:چرا مجبورم!!
چویا:اوکی...
بعد میره سمت رختکن تا لباس ورزشیاشو بپوشه
امی هم به دویدن ادامه میده...
______________
(روز مسابقه)
چویا:کدوم ورزشو انتخاب کردین؟
امی:من و هارمونی دوی نظام دار و بیس بال برداشتیم
دازای:من هم بسکتبال و تیر اندازی برداشتم
(خود چویا دوی نظامدار و تیر اندازی برداشته)
《اول،دوی نظامدار》
امی و هارمونی و چویا هر سهتاشون تو ی خط منتظر سوت داورن (هارمونی و چویا ورزششون عالیه)
داور:سسسسسوووووووتتتتتتت، هر شرکت کننده باید ی دور زمین رو دور بزنه و دنبال چیزی ک روی کاغذش نوشته بگرده...
چند دقیقه اول امی خوب جلو میره ولی بعد زمین میخوره و چویا دستشو میگیره تا کمکش کنه بلند شه بعد کاغذش برمیداره و در کمال تعجب دوباره دست امی رو میگیره
امی تو ذهنش:ودف؟!
بعد چویا کاغذ امی رو میگیره تا بخونه و ی گل میده دست امی(قابل توجه:امی هنوز نوشته تو کاغذش رو نخونده)
_____________
پایان پارت ପ꒰ ˶• ༝ •˶꒱ଓ 🌸🤍
۳.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.