PArt 22
*ا/ت ویو*
کوک لبخندی زدو سرشو پایین انداخت درست کنارم نشسته بود ولی بعد دوباره نگام کرد تو چشام خیره شد بعد کمی صورتشو نزدیکتر آورد.... من فقد به چشاش نگا میکردم کاری نمیکردم و دوباره قلبم ۱۰ بار تو ثانیه شروع به زدن میکرد، تو حالت عادی باید اعتراض میکردم فاصله میگرفتم ولی این لحظه چرا برام فرق داشت؟ چرا این حس با ترکیب شدن صدای قلبم که توی گوشم پیچیده برام خوشاینده؟ سکوت کردم و فقد نگاش کردم که با به صفر رسیدن فاصله بینمون چشامو رو هم فشردم.... کوک منو میبوسید و من با لذتی که نمیدونم از کجا منشا گرفته، با تپش زیاد قلبم که انگار میخواد از جاش در بیاد بی حرکت مونده بودم......
چن ثانیه بعد صدای جیغ و شادی بقیه بلند شد و جیمین و شوگا هیونگی که دست میزدن به خودم اومدم انگار تو رویا بودم که کوک آروم سرشو عقب کشید و نگام کرد منم با خجالت سرمو پایین انداختم تو عمرم اینقد هجالت زده نشده بودم حتی نمیتونستم سرمو بالا ببرم
لیا: جونکوک از پس هر چی جرئتم باشه میاد*خنده*
جیمین: ا/ت؟ چرا نگامون نمیکنی*خنده*
سوجین: خو جیمین شی قربانی ج مون هم ا/ت شد*خنده*
جیمین: ولی اونم انگار اعتراضی نداره ها سوجین خانم*خنده*
(سخن نویسنده=س.ن : با این حرف جیمین کوک دوباره متعجب نگات کرد چون امیدوار بود همینطور باشه و توهم بیشتر از کوک با تعجب به جیمین نگا کردی)
شوگا: *سوت* باورم نمیشه چقد به هم میاین
*س.ن: برگات ریخته و نمیدونی چی بگی نگاتو چرخوندی که روی سوجین موند یجوری مشکوک با پوزخندی نگاتون میکرد.... ولی وقتی قیافه هنگیده از خجالت قرمز شدتو دید سریع بلند شد و گفت:
سوجین: عاا خیلی خب من خیلی تشنمه ا/ت بیا بریم ی آب بگیریم برگردیم
ا/ت: باشه*آروم گفتی و توهم که از خداته زودبلند شدی و راه افتادین*
(ا/ت+) (سوجین×)
× ا/ت خوبی؟ چرا حرف نمیزنی بسه دیگه خجالت ندارع
+ نه من خجالت نمیکشم
× *خنده* آره جون عمت خیلی معلومه
+ *خنده کوتاه*
× اوهوم خب عامم
+ چیشده سوجین؟
× میخوام یه چی بپرسم ازت و مطمئنم خبری نداری ولی ممکنه...
+ ممکنه چی سوجین؟
× میگم ممکنه کوک عاشقت شده باشه؟؟ ا/ت کوک خیلی عوض شده من چن ساله که باهاش همکلاسیم و اون به جذاب روانی مشهور بود با هیچکس حرف نمیزد حتی با خود من باورت میشه؟ کسیو نمیذاشت کنارش بشینه ولی از وقتی تو اومدی همش دنبال فرصتع تا باهات باشه کلا شخصیتشو تو عوض کردی... ا/ت، اون عاشقته دختر! کوک دوست دارهه
+ سو...سوجین داری چی میگی
× با منطق جور در نمیاد؟؟؟ تابلوعه ا/ت و مطمئنم شوگا و جیمین خبر دارن چون از وقتی اومدین یجوری هوممم یجورایی اصن انگار تیکه مینداختن مخصوصا تو بازی حرفاشونو نشنیدی؟!
س.ن: با یاد آوری تموم حرفا و رفتارای عجیب کوک کل این چند روز دیدی که آره حق با سوجینه و این اتفاق آخر حرفای کوک وقتی رسیدین و پات پیچ خورد
+ شتتت بخاطر همین اونجوری گفت
× چییی گفت ا/ت؟ جریان چیههه؟؟
+ همین که گفتینا دیر کردین
× خبب
+ داشتیم با کوک حرف میزدیم ولی نه اونجوری
× ا/ت تعریف کن ببینم کامل
+ (همشو برا سوجین تعریف کردی)
× وای باورم نمیشهههه خو اسکل منظورش...
___________________
های من اومدممم
مشترک گرامی بای پارت بعد لایک را فراموش نکنید♥️💋😂
چون امروز دیر گذاشتم پارت ۲۳ رو هم میذارم کیف کنین😂🫂
#fake
#fake_kook
#jungkook
کوک لبخندی زدو سرشو پایین انداخت درست کنارم نشسته بود ولی بعد دوباره نگام کرد تو چشام خیره شد بعد کمی صورتشو نزدیکتر آورد.... من فقد به چشاش نگا میکردم کاری نمیکردم و دوباره قلبم ۱۰ بار تو ثانیه شروع به زدن میکرد، تو حالت عادی باید اعتراض میکردم فاصله میگرفتم ولی این لحظه چرا برام فرق داشت؟ چرا این حس با ترکیب شدن صدای قلبم که توی گوشم پیچیده برام خوشاینده؟ سکوت کردم و فقد نگاش کردم که با به صفر رسیدن فاصله بینمون چشامو رو هم فشردم.... کوک منو میبوسید و من با لذتی که نمیدونم از کجا منشا گرفته، با تپش زیاد قلبم که انگار میخواد از جاش در بیاد بی حرکت مونده بودم......
چن ثانیه بعد صدای جیغ و شادی بقیه بلند شد و جیمین و شوگا هیونگی که دست میزدن به خودم اومدم انگار تو رویا بودم که کوک آروم سرشو عقب کشید و نگام کرد منم با خجالت سرمو پایین انداختم تو عمرم اینقد هجالت زده نشده بودم حتی نمیتونستم سرمو بالا ببرم
لیا: جونکوک از پس هر چی جرئتم باشه میاد*خنده*
جیمین: ا/ت؟ چرا نگامون نمیکنی*خنده*
سوجین: خو جیمین شی قربانی ج مون هم ا/ت شد*خنده*
جیمین: ولی اونم انگار اعتراضی نداره ها سوجین خانم*خنده*
(سخن نویسنده=س.ن : با این حرف جیمین کوک دوباره متعجب نگات کرد چون امیدوار بود همینطور باشه و توهم بیشتر از کوک با تعجب به جیمین نگا کردی)
شوگا: *سوت* باورم نمیشه چقد به هم میاین
*س.ن: برگات ریخته و نمیدونی چی بگی نگاتو چرخوندی که روی سوجین موند یجوری مشکوک با پوزخندی نگاتون میکرد.... ولی وقتی قیافه هنگیده از خجالت قرمز شدتو دید سریع بلند شد و گفت:
سوجین: عاا خیلی خب من خیلی تشنمه ا/ت بیا بریم ی آب بگیریم برگردیم
ا/ت: باشه*آروم گفتی و توهم که از خداته زودبلند شدی و راه افتادین*
(ا/ت+) (سوجین×)
× ا/ت خوبی؟ چرا حرف نمیزنی بسه دیگه خجالت ندارع
+ نه من خجالت نمیکشم
× *خنده* آره جون عمت خیلی معلومه
+ *خنده کوتاه*
× اوهوم خب عامم
+ چیشده سوجین؟
× میخوام یه چی بپرسم ازت و مطمئنم خبری نداری ولی ممکنه...
+ ممکنه چی سوجین؟
× میگم ممکنه کوک عاشقت شده باشه؟؟ ا/ت کوک خیلی عوض شده من چن ساله که باهاش همکلاسیم و اون به جذاب روانی مشهور بود با هیچکس حرف نمیزد حتی با خود من باورت میشه؟ کسیو نمیذاشت کنارش بشینه ولی از وقتی تو اومدی همش دنبال فرصتع تا باهات باشه کلا شخصیتشو تو عوض کردی... ا/ت، اون عاشقته دختر! کوک دوست دارهه
+ سو...سوجین داری چی میگی
× با منطق جور در نمیاد؟؟؟ تابلوعه ا/ت و مطمئنم شوگا و جیمین خبر دارن چون از وقتی اومدین یجوری هوممم یجورایی اصن انگار تیکه مینداختن مخصوصا تو بازی حرفاشونو نشنیدی؟!
س.ن: با یاد آوری تموم حرفا و رفتارای عجیب کوک کل این چند روز دیدی که آره حق با سوجینه و این اتفاق آخر حرفای کوک وقتی رسیدین و پات پیچ خورد
+ شتتت بخاطر همین اونجوری گفت
× چییی گفت ا/ت؟ جریان چیههه؟؟
+ همین که گفتینا دیر کردین
× خبب
+ داشتیم با کوک حرف میزدیم ولی نه اونجوری
× ا/ت تعریف کن ببینم کامل
+ (همشو برا سوجین تعریف کردی)
× وای باورم نمیشهههه خو اسکل منظورش...
___________________
های من اومدممم
مشترک گرامی بای پارت بعد لایک را فراموش نکنید♥️💋😂
چون امروز دیر گذاشتم پارت ۲۳ رو هم میذارم کیف کنین😂🫂
#fake
#fake_kook
#jungkook
۵.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.