🤍سلطنت بی پایان پارت ۴۸🖤
حالا یکمی بخور تهیونگ گفت نه اصلا بهم نمی چسبه 😓گفتم بیا حداقل یکی بخور تهیونگ گفت باشه😞یه قاشق برداشتم و از سوپ بهش دادام تهیونگ خورد خیلی ناراحت بودم تهیونگ دستشو به صورتم کشید گفت خوب میشم خودتو نگران نکن گفتم ولی من همیشه نگرانتم به تهیونگ سوپر خوروندم همشو خورد گفتم هانا خانم جینکو یکی بیاد اینارو ببره خدمتکار آمد وسایلو برد شب شده بود تهیونگ هر دقیقه حالش بد تر میشود گفتم من میرم برات دارو بخرم تهیونگ بای بی حالی خواست بگه که نرم ولی من زود رفتم به هانا خانم جینکو گفتم به هیچ وج نذارید بیاد دنبالم نمی خ ام حالش ازین که هست بهتر بشه هانا گفت تمام تلاشم نو میکنیم من رفتم یکی از ماشینای تهیونگ رو برداشتم رفتم تا دکتر رو براش بیارم تهیونگ با بی حالی گفت جیسونگ نرو به زور از جاش بلند شد کوتسو گرفت وسویچ موتورشو برداشت و از اتاق آمد بیرو خدمتکار گفتن ارباب کجا تهیونگ گفت برید کنار باید برم جیسونگ رو پیدا کنم جینکو گفت ارباب جوان نمی تونم اجازه بدم که با این حالتون برید خانمم گفتن که اجازه ندیدم برید تهیونگ گفت اگه نرید خانمو تنبیه میکنم هانا گفت ولی خانم گفتن اگه اتفاقی براتون بیوفته مارو مقصر میدونن تهیونگ گفت اتفاقی نمیفته برام برید کنار باداد گفت بعد رفت سوار موتور شد تو تاریکی از عمارت خارج شد من پیش دارو خونه بودم که دیدم یه موتوری آمد از موتور پیاده شد کلاه ایمنی شو برداشت دیدم تهیونگه از پله هاامدم پایین تهیونگ افتاد زمین گفتم تهیونگ با داد تهیونگ بیش از حد ضعیف شده بود گریه میکردم دارو خانه به آمبولانس زنگ زد گفت که خیلی وخیمع آمبولانس آمد دو نفر آمدن تهیونگ رو تو آمبولانس بردن من رفتم تو آمبولانس نشستم یه دکتر تو آمبولانس داشت تهیونگ رو معاینه میکرد 🧑⚕️💉
گفت حالش خیلی وخیمه باید دکتر متخصص خودش معاینه کنه من کاری نمی تونم بکنم من خیلی ترسیدم دست تهیونگ رو گرفتم و گریه کردم بعد که به بیمارستان از آمبولانس پیاده شودیم تهیونگ زود به اتاق منتقل کردن دکتر نزاشت برم داخل بیرون اتاق منتظر بودم دکتر آمد بیرون گفت نترسید فقط سرما خورده و بدنش ضعیف شده گفتم میتونم ببینمش دکتر گفت البته فقط چند دقیقه گفتم باشه 😔رفتم تو اتاق تهیونگ بیهوش بود کنار تختش نشستم دستش رو گرفتم تهیونگ چشاشو کمی باز کرد گفت جیسونگ
گفت حالش خیلی وخیمه باید دکتر متخصص خودش معاینه کنه من کاری نمی تونم بکنم من خیلی ترسیدم دست تهیونگ رو گرفتم و گریه کردم بعد که به بیمارستان از آمبولانس پیاده شودیم تهیونگ زود به اتاق منتقل کردن دکتر نزاشت برم داخل بیرون اتاق منتظر بودم دکتر آمد بیرون گفت نترسید فقط سرما خورده و بدنش ضعیف شده گفتم میتونم ببینمش دکتر گفت البته فقط چند دقیقه گفتم باشه 😔رفتم تو اتاق تهیونگ بیهوش بود کنار تختش نشستم دستش رو گرفتم تهیونگ چشاشو کمی باز کرد گفت جیسونگ
۵.۹k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.