فیک زندگی تلخ یا شیرین♡
فیک زندگی تلخ یا شیرین♡
ویو ات
صبح از خواب بلند شدم دست و صورتم رو شستم و لباس فرمم رو پوشیدم راستی اسم من اته یه دختر درونگرا ولی پیش دوستام نه به گفته دوستام من خیلی خوشگلم و موهام خیلی بلنده و تا پایین کمرمه مادر و پدرم از من خوششون نمیاد و هر روز سر هرچیزی کتک میخورم بگذریم من 20 سالمه و سه روز مونه به پایان دانشگاهم بقیشم میدونید دیگه از پله ها پایین رفتم و خانواده گرامیم رو دیدم که نمیشه اصلا روشون اسم خانواده بزاری 😏 ، رفتم سمت میز و سلام کردم ( علامت هاشون: مادر ات: م ات، پدر ات: پ ات، برادر ات: ب ات )
همه: سلام
پ ات: سلام دختر قشنگم
( وات این داره چی میگه توی ذهن ات )
ات : سلام
پ ات:وقت ازدواج تو و خواهرت دیگه رسیده امشب خاستگار میاد واستون
ات: چی
پ ات: همین که گفتم ( عصبانی )
ات : چشم ( چون میدونستم که اگه یه کلمه دیگه بگم کتکم میزنه و سیاه کبود میشم و اخرش منو میشونه توی اون خاستگاری قبول کردم )
صبحانه خوردم و رفتم دانشگاه همین که وارد دانشگاه شدم یکی یهو پرید روی کولم و گفت: سلام خر قشنگم فهمیدم اریناست و برگشتم گفتم: یه بار نشد مثل آدم رفتار کنی
آرینا: هعی چه میشه کرد وقتی دورم ادمی نمیبینم و همش خری مثل تو رو میبینم
زدم به بازوش گفتم: حالا چطوری شرک قشنگم
آرینا: به لطف شما خوبم
ات: بچه ها کجان
آرینا: توی کلاسن بیا ماهم بریم
رفتن توی کلاس و با دوستاشون حرف زدن بعدش استاد اومد و درس داد کلاس تموم شد
ارینا: ات بیا بریم بیرون
ات:نمیتونم بیام
آرینا: چرا
ات: من.....
شرط پارت دوم
لایک : 12
کامنت : 18
مرسی که همراهم بودید فیک هرچی بره جلو تر هیجانی ترم میشه امیدوارم خوشتون بیاد ♡
ویو ات
صبح از خواب بلند شدم دست و صورتم رو شستم و لباس فرمم رو پوشیدم راستی اسم من اته یه دختر درونگرا ولی پیش دوستام نه به گفته دوستام من خیلی خوشگلم و موهام خیلی بلنده و تا پایین کمرمه مادر و پدرم از من خوششون نمیاد و هر روز سر هرچیزی کتک میخورم بگذریم من 20 سالمه و سه روز مونه به پایان دانشگاهم بقیشم میدونید دیگه از پله ها پایین رفتم و خانواده گرامیم رو دیدم که نمیشه اصلا روشون اسم خانواده بزاری 😏 ، رفتم سمت میز و سلام کردم ( علامت هاشون: مادر ات: م ات، پدر ات: پ ات، برادر ات: ب ات )
همه: سلام
پ ات: سلام دختر قشنگم
( وات این داره چی میگه توی ذهن ات )
ات : سلام
پ ات:وقت ازدواج تو و خواهرت دیگه رسیده امشب خاستگار میاد واستون
ات: چی
پ ات: همین که گفتم ( عصبانی )
ات : چشم ( چون میدونستم که اگه یه کلمه دیگه بگم کتکم میزنه و سیاه کبود میشم و اخرش منو میشونه توی اون خاستگاری قبول کردم )
صبحانه خوردم و رفتم دانشگاه همین که وارد دانشگاه شدم یکی یهو پرید روی کولم و گفت: سلام خر قشنگم فهمیدم اریناست و برگشتم گفتم: یه بار نشد مثل آدم رفتار کنی
آرینا: هعی چه میشه کرد وقتی دورم ادمی نمیبینم و همش خری مثل تو رو میبینم
زدم به بازوش گفتم: حالا چطوری شرک قشنگم
آرینا: به لطف شما خوبم
ات: بچه ها کجان
آرینا: توی کلاسن بیا ماهم بریم
رفتن توی کلاس و با دوستاشون حرف زدن بعدش استاد اومد و درس داد کلاس تموم شد
ارینا: ات بیا بریم بیرون
ات:نمیتونم بیام
آرینا: چرا
ات: من.....
شرط پارت دوم
لایک : 12
کامنت : 18
مرسی که همراهم بودید فیک هرچی بره جلو تر هیجانی ترم میشه امیدوارم خوشتون بیاد ♡
۴.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.