تک پارتی
سلام اسم من ا.ت هستش ۸ ماه با جیمین ازدواج کردم
ولی این چند روز اصلا بهم اهمیت نمیده
و باهام سرد شده
۳ روز اول گفتم حتما بخاطر کاره
ولی نه دیگه نمیتونم تحمل کنم امشب حتما باید باهاش حرف بزنم
رفتم تویه اشپزخونه و غذا درست کردم
چند روز پیش فهمیدم که حاملم بخاطر همین یه کیک هم درست کردم
جیمین همیشه ساعت ۱۰ میومد خونه ولی الان ساعت ۱۱ هست و هنوز نیومده
حتما سرش شلوغه
ساعت...۱۲
ساعت...۱
ساعت...۲
ساعت...۳
بلاخره آقا تشریف آوردن
ویو جیمین
چند روزیه سرم خیلی شلوغه این عوضی ها نمیمیرن که اححح تواین چند روز اصلا به ا.ت توجه نکردم حتما ناراحته
امروز کارم خیلی طول کشید تقریبا ساعت ۳ رسیدم خونه تا در رو باز کردم با قیافه عصبانی ا.ت مواجه شدم
ا،ت:تا الان کدوم گوری بودی( بلند)
جیمین : ب ت چ
ا.ت: مثلا زنتماااا باید بدونم کجا میری چیکار میکنی اصلا تو این چند روزه چه..( داد)
ا.ت داشت میرفت روی عصابم بخاطر همین بهش سیلی زدم
و گفتم
جیمین: خفه شو زنیکه هرزهههه( عربده)
ویو ا.ت
داشتم حرف میزدم که سوزشی روی گونه حس کردم درسته جیمین بهم سیلی زد
و بعدش بهم گفت هرزه
با گریه از خونه خارج شدم که دیدم بعد چند سانیه جیمین پشت سرمه و داره اسمم رو صدا میزنه
ویو جیمین
تازه فهمیدم چه غلطی کردم
رفتم دنبال و اسمش رو صدا میزدم بلاخره بهش رسیدم از پشت محکم بغلش کردم و گفت
جیمین: ببخشید عشقم غلط کردم خریت کردم خیلی بخاطر کار سرم شلوغ بود میبخشیم( کیوت و با بغض)
ا.ت: فین..ا..هق..اره( کیوت)
و این دو تا ابد به خوبی زندگی کردند
💜💜💜
ولی این چند روز اصلا بهم اهمیت نمیده
و باهام سرد شده
۳ روز اول گفتم حتما بخاطر کاره
ولی نه دیگه نمیتونم تحمل کنم امشب حتما باید باهاش حرف بزنم
رفتم تویه اشپزخونه و غذا درست کردم
چند روز پیش فهمیدم که حاملم بخاطر همین یه کیک هم درست کردم
جیمین همیشه ساعت ۱۰ میومد خونه ولی الان ساعت ۱۱ هست و هنوز نیومده
حتما سرش شلوغه
ساعت...۱۲
ساعت...۱
ساعت...۲
ساعت...۳
بلاخره آقا تشریف آوردن
ویو جیمین
چند روزیه سرم خیلی شلوغه این عوضی ها نمیمیرن که اححح تواین چند روز اصلا به ا.ت توجه نکردم حتما ناراحته
امروز کارم خیلی طول کشید تقریبا ساعت ۳ رسیدم خونه تا در رو باز کردم با قیافه عصبانی ا.ت مواجه شدم
ا،ت:تا الان کدوم گوری بودی( بلند)
جیمین : ب ت چ
ا.ت: مثلا زنتماااا باید بدونم کجا میری چیکار میکنی اصلا تو این چند روزه چه..( داد)
ا.ت داشت میرفت روی عصابم بخاطر همین بهش سیلی زدم
و گفتم
جیمین: خفه شو زنیکه هرزهههه( عربده)
ویو ا.ت
داشتم حرف میزدم که سوزشی روی گونه حس کردم درسته جیمین بهم سیلی زد
و بعدش بهم گفت هرزه
با گریه از خونه خارج شدم که دیدم بعد چند سانیه جیمین پشت سرمه و داره اسمم رو صدا میزنه
ویو جیمین
تازه فهمیدم چه غلطی کردم
رفتم دنبال و اسمش رو صدا میزدم بلاخره بهش رسیدم از پشت محکم بغلش کردم و گفت
جیمین: ببخشید عشقم غلط کردم خریت کردم خیلی بخاطر کار سرم شلوغ بود میبخشیم( کیوت و با بغض)
ا.ت: فین..ا..هق..اره( کیوت)
و این دو تا ابد به خوبی زندگی کردند
💜💜💜
۴.۳k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.