🍷ارباب و برده🩸
پارت ششم:
ات ویو : داشتم راه میرفتم که ته صدام زد
ته: اتتتتتتتتتتتتت
ات: زود رفتم اتاقش
ات : بله ارباب
ته: اوممم چه خوب شدی
ات: مرسی
ته: حالا برو به اجتماعی کمک کن
ات: چشم
رفتم پایین
اجوما: سلام دخترم
ات: سلام
بعد به اجوما کمک کردم چون هنوز پریود بودم بی حال بودم که دیدم ته اومد پایین و آجوما رفت بالا انگار اومده بود غذا بخوره براش غذا درست کردم داشت میخورد که منم داشتم از پلهها میرفتم بالا که یهو سرم گیج رفت و از نرده ها گرفتم و دیدم ته براید بغلم کرد و داشت میبرد به اتاقم
ات: داری چیکار میکنی ها من خودم پا دارم
ته: حتما یه دلیلی داره
ات: چه دلیلی
ته: خون پریودت داشت قطره قطره میریخت زمین
ات ویو: وقتی اینو شنیدم از خجالت قرمز شدم
ته: چیه چرا خجالت میکشی
ات: تاحالا هیچ پسری نفهمیده بود که من پریودم
ته: بردم گذاشتم تو اتاقش
ته : یادت نره شب بیایی اینجا ، کوک هم رفت هنوز میخواستم ...
ات: چی
ته: هیچ
ته رفت
🍀ساعت 10 شب🍀
ات: سلام
رفتم اتاقش دیدم تو یه صندلی سیاه نشسته و داره شراب قرمز میخوره و خمار نگاه میکنه
ته: دیر نکردی خوبه
ات: خب کاری داشتید
ته: اره بیا بشین
ته: ببین من قبلا یه دوست دختر داشتم که اسمش سارینا بود ولی اون منو بخاطر پولم دوست داشت نه بخاطر خودم اون با کوک بهم خیانت کرد یعنی اون کوک رو دوست داشت و بعد پول های منو بالا کشید و رفت خارج و الان نمیدونم کجاست و مشکل اینه که سارینا قیافش کپی تو هست انگار سیبی که از وسط نصف شده
ات: خب من چیکار کنم
ته: نباید اینارو برات تعریف میکردم تو یه هرزه ای عشق حالیت نیست که( پوزخند)
ات: آهای آقای تهیونگ من هرزه نیستم من دختری هستم که تاحالا به جز بغل مامانم جایی نشسته نبودم الان بیشمار دختر زیر تو بودن من به نامزدت سارینا حق میدم که از دست تو فرار کرد( داد و عصبی)
ات پاشد و داشت میرفت که ته دستش رو کشید و به دیوار هل داد و لباش رو گذاشت رو لباش ات داشت تقلا میکرد ولی نمیشد
ات ویو: تمام قدرتمو جمع کردم و هولش دادم که ازم جدا شد و یه سیلی بهش زدم
ادامه دارد.....
فالو ها299
ات ویو : داشتم راه میرفتم که ته صدام زد
ته: اتتتتتتتتتتتتت
ات: زود رفتم اتاقش
ات : بله ارباب
ته: اوممم چه خوب شدی
ات: مرسی
ته: حالا برو به اجتماعی کمک کن
ات: چشم
رفتم پایین
اجوما: سلام دخترم
ات: سلام
بعد به اجوما کمک کردم چون هنوز پریود بودم بی حال بودم که دیدم ته اومد پایین و آجوما رفت بالا انگار اومده بود غذا بخوره براش غذا درست کردم داشت میخورد که منم داشتم از پلهها میرفتم بالا که یهو سرم گیج رفت و از نرده ها گرفتم و دیدم ته براید بغلم کرد و داشت میبرد به اتاقم
ات: داری چیکار میکنی ها من خودم پا دارم
ته: حتما یه دلیلی داره
ات: چه دلیلی
ته: خون پریودت داشت قطره قطره میریخت زمین
ات ویو: وقتی اینو شنیدم از خجالت قرمز شدم
ته: چیه چرا خجالت میکشی
ات: تاحالا هیچ پسری نفهمیده بود که من پریودم
ته: بردم گذاشتم تو اتاقش
ته : یادت نره شب بیایی اینجا ، کوک هم رفت هنوز میخواستم ...
ات: چی
ته: هیچ
ته رفت
🍀ساعت 10 شب🍀
ات: سلام
رفتم اتاقش دیدم تو یه صندلی سیاه نشسته و داره شراب قرمز میخوره و خمار نگاه میکنه
ته: دیر نکردی خوبه
ات: خب کاری داشتید
ته: اره بیا بشین
ته: ببین من قبلا یه دوست دختر داشتم که اسمش سارینا بود ولی اون منو بخاطر پولم دوست داشت نه بخاطر خودم اون با کوک بهم خیانت کرد یعنی اون کوک رو دوست داشت و بعد پول های منو بالا کشید و رفت خارج و الان نمیدونم کجاست و مشکل اینه که سارینا قیافش کپی تو هست انگار سیبی که از وسط نصف شده
ات: خب من چیکار کنم
ته: نباید اینارو برات تعریف میکردم تو یه هرزه ای عشق حالیت نیست که( پوزخند)
ات: آهای آقای تهیونگ من هرزه نیستم من دختری هستم که تاحالا به جز بغل مامانم جایی نشسته نبودم الان بیشمار دختر زیر تو بودن من به نامزدت سارینا حق میدم که از دست تو فرار کرد( داد و عصبی)
ات پاشد و داشت میرفت که ته دستش رو کشید و به دیوار هل داد و لباش رو گذاشت رو لباش ات داشت تقلا میکرد ولی نمیشد
ات ویو: تمام قدرتمو جمع کردم و هولش دادم که ازم جدا شد و یه سیلی بهش زدم
ادامه دارد.....
فالو ها299
۲۵.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.