ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
وقتی تنها بیرون رفتی…
part:3اخر
_________________________________
ویو جولی
تهیونگ دستمو ول کرد و رفتیم ی جا نشستیم.
تهیونگ:هی جولی بهم بوگو جرا اینکارو کردی؟؟چرا میخوای خودتو به کشتن بدی؟؟؟میدونی چقدر ناراحت شدممم؟؟
جولی:راستش تو داری منو به کشتن میدی
تهیونگ:چراا؟؟
جولی:واقعا بهم اهمیت نمیدی واقعا دیه نمیتونم دیه*بغض*
تهیونگ:عزیزم من واقعا سرم شلوغه ولی میدونم کارم خیلی بده باید بهت زیاد توجه کنم ببخشید
جولی:واقعا نمیتونم دیهههه ععع*گریه*
تهیونگ بغلم کرد و سرمو بوسید
تهیونگ:واقعا ببخشید عزیزم
هنوز تو بغلش بود
تهیونگ:میشه دیه گریه نکنی گریه میکنی قلبم میشکنه هاااا
جولی:باش
تهیونگ:میخوای بریم بستنی بخوریم؟؟
جولی:اخه ساعت۲شب؟
تهیونگ:اره بابا بازن بیا بریم
جولی:باش
تهیونگ دستمو گرفت بعد رفتیم بستنی بخوریم:)
دیه بستنی خوردیم و رفتیم خونه خوابیدم :/اینم از قصه ی مااااااا💃🏻
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
وقتی تنها بیرون رفتی…
part:3اخر
_________________________________
ویو جولی
تهیونگ دستمو ول کرد و رفتیم ی جا نشستیم.
تهیونگ:هی جولی بهم بوگو جرا اینکارو کردی؟؟چرا میخوای خودتو به کشتن بدی؟؟؟میدونی چقدر ناراحت شدممم؟؟
جولی:راستش تو داری منو به کشتن میدی
تهیونگ:چراا؟؟
جولی:واقعا بهم اهمیت نمیدی واقعا دیه نمیتونم دیه*بغض*
تهیونگ:عزیزم من واقعا سرم شلوغه ولی میدونم کارم خیلی بده باید بهت زیاد توجه کنم ببخشید
جولی:واقعا نمیتونم دیهههه ععع*گریه*
تهیونگ بغلم کرد و سرمو بوسید
تهیونگ:واقعا ببخشید عزیزم
هنوز تو بغلش بود
تهیونگ:میشه دیه گریه نکنی گریه میکنی قلبم میشکنه هاااا
جولی:باش
تهیونگ:میخوای بریم بستنی بخوریم؟؟
جولی:اخه ساعت۲شب؟
تهیونگ:اره بابا بازن بیا بریم
جولی:باش
تهیونگ دستمو گرفت بعد رفتیم بستنی بخوریم:)
دیه بستنی خوردیم و رفتیم خونه خوابیدم :/اینم از قصه ی مااااااا💃🏻
۵.۵k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.