هفت شب-پارت⁴²
+صبر کن صبر کن نفهمیدم. «داره تو ذهنش محاسبه میکنه چیشد» عا اوکی خب بعدش؟
جوری که منتظر بود تا چیزی بگم بهم نگاه میکرد.
+چیزی شده؟
با سرش بهم اشاره کرد.
+صبر کن...شاهدخت.....من!!!!؟؟؟؟*اشاره به خودش
+بله
+*خنده بلند* من؟ *بازم خنده
+چرا اینجوری میکنید..
+من؟ من شاهدخت؟ اشتباه میکنی داشم*با خنده میگه
+ازتون آزمایش دی ان ای گرفتیم.
یهو خنده رو قطع کردم و سرمو بالا آوردم.
بعد از چند ثانیه بلند نزدیکش شدم:+بزن تو گوشم!
+هن؟
+ببین..اینجوری؛ این یه دسته. اینم یه گونه ست. بزن تو گوشم. «داره با رسم شکل توضیح میده دوستان»
+ل.لطفا این کارو نکنید.
+من دارم خواب میبینم. تروخدا بیدارم کن نمیخوام این خوابو ببینممم*درحال صحبت کردن با خدای خود😂😔🤲🏼
جوری که منتظر بود تا چیزی بگم بهم نگاه میکرد.
+چیزی شده؟
با سرش بهم اشاره کرد.
+صبر کن...شاهدخت.....من!!!!؟؟؟؟*اشاره به خودش
+بله
+*خنده بلند* من؟ *بازم خنده
+چرا اینجوری میکنید..
+من؟ من شاهدخت؟ اشتباه میکنی داشم*با خنده میگه
+ازتون آزمایش دی ان ای گرفتیم.
یهو خنده رو قطع کردم و سرمو بالا آوردم.
بعد از چند ثانیه بلند نزدیکش شدم:+بزن تو گوشم!
+هن؟
+ببین..اینجوری؛ این یه دسته. اینم یه گونه ست. بزن تو گوشم. «داره با رسم شکل توضیح میده دوستان»
+ل.لطفا این کارو نکنید.
+من دارم خواب میبینم. تروخدا بیدارم کن نمیخوام این خوابو ببینممم*درحال صحبت کردن با خدای خود😂😔🤲🏼
۲.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۲