𝗗𝗮𝗿𝗸 𝘀𝗶𝗱𝗲(𝟭) 𝗽𝟯
کوک:من هیچوقت شکست نمیخورم
پرش به فردا صبح*
داهیون ویو:
ازخواب بیدار شدم روی گوشیم پیامک امده بود
پیام: بیا امروز همو تو بار ببینیم از طرف یونجون
مثل اینکه خیلی زود دم به تله میده خندم گرفت لباسامو برداشتم تا برم سمت ورزشگاه از پله ها داشتم پایین میومدم که شوگا از طبقه پایین گفت: چرا انقدر کبکت خروس میخونه؟
داهیون: چون طعمه دم به تله داده
نامجون: افرین روز به روز پیشرفت میکنی حالا چی گفته
داهیون: گفته همو تو بار ببینیم
جین: قرار اول اونم تو بار مشکوک نیست؟
داهیون: فکر نکنم احمق تر از اون حرفاست
پرش به شب*
لباسمو پوشیدم زیپش گیر کرد که جین وارد اتاق شد زیپ رو کشید بالا
داهیون: م...مرسی
جین: میرسونمت
داهیون: لازم نیست شک میکنه
جین:بگیر
داهیون: اسپری فلفل؟ بیخیال منم عضوی از دارک سایدم
جین:بگیر
داهیون:باشه(باخنده)
جیمین: آماده ای؟
داهیون:اره بابا من رفتم
داشتم کفشامو میپوشیدم که یک چیزی رو شونه هام حس کردم
کوک: اینو بپوش نباید انقدر لختی بری بار خطرناکه
تهیونگ: چرا انقدر ادای پدرا رو در میارین اونم یکی از دارک سایده اینهمه توجه لازم نیست
داهیون: برای اولین بار قبولت دارم
سوار ماشین شدم بار نزدیک خونه بود بعد ده دقیقه رسیدم وارد بار شدم باید میرفتم قسمت وی ای پی
داهیون: یک تکیلا لطفا
کت رو در اوردم و گذاشتم رو صندلی با دیدن یونجون بلند شدم
داهیون: سلام
یونجون ویو:
خیلی خوشگل شده بود در عین ساده گی جذاب بود
یونجون: سلام
تقریبا دهمین پیکم بود که خیلی مست بودم
داهیون: فکر کنم دیگه بسه
یونجون:نه...من بازم میخوام(با لحن مست)
داهیون ویو:
خیلی خورده بود به زور بلندش کردم
داهیون: خونت کجاست؟
یونجون: پنت هاوس کنار شرکت بابام(با مستی)
تلو میخورد و نمیتونست راه بره سوار ماشین شدیم یک قهوه خوردم و راه افتادم
داهیون:طبقه چندی؟
یونجون:۱۳ واحد ۱۳۶
سوار آسانسور شدیم رفتم سمت خونه
داهیون: رمزت چیه؟
یونجون: تاریخ تولدم۱۹۹۹۹۱۳
در باز شد تا وارد شدیم افتاد رو زمین دستشو انداختم رو شونم و بردمش تو یک اتاق یک هو عوق زد بردمش سمت دستشویی همینجور بالا میاورد بعد رو تخت خوابوندمش سوپ خماری درست کردم و بردم تا بخوره لرز داشت کفشاشو در اوردم و لباس گرم تنش کردم اخه لرز تو تابستون؟سوپ رو گذاشتم بالا سرش خواستم از خونه برم که دیدم خیلی کثیفه خونه رو جمع کردم ظرفا رو شستم پوست تخمه ها رو جارو کردم میز ناهار خوری رو تمیز کردم و کتاب های رو زمین رو توی قفسه گذاشتم تی کشیدم و مواد غذایی سفارش دادم تقریبا ساعت ۳ شده بود براش چند وعده غذا پختم و داروی خماری آماده کردم رفتم سراغ گوشیم هفتاد تا میسکال بود به جیمین پیام دادم نگران نباشه و گوشیم چون شارژ نداشت خاموش شد غذا ها رو بسته بندی کردم و تو یخچال گذاشتم خیلی خسته بودم برای همین رو مبل خوابم برد
پرش به هشت صبح*
یونجون ویو:
از خواب بیدار شدم تو خونه بودم هیچی یادم نمی امد اصلا چجوری برگشتم کنارم سوپ و دارو خماری بود کی درست کرده بود؟ با کنجکاوی رفتم تو حال خونم برق میزد داهیون رو دیدم که با هودی مشکی من بدون شلوار رو مبل خوابیده بود وارد اشپزخونه شدم در یخچال رو باز کردم کلی غذا بود رفتم پتو اوردم و روی داهیون انداختم صبحونه درست کردم و نشست روبهروش موهاشو کنار زدم و به صورتش خیره شدم قهوه امده بود رفتم سمت دستگاه
داهیون ویو:
با بوی قهوه از خواب بیدار شدم
یونجون: بیدار شدی؟ بیا صبحونه
داهیون:ممنونم
رفتم نشستمو شروع کردیم به خوردن صبحونه
یونجون: نمیدونم چجوری تشکر کنم ممنونم بابت همه چی
یهو یاد پسرا افتادم قهوه رو سریع سر کشیدم و از جام بلند شدم
داهیون: وای باید برم دیره رفتم سمت در که شروع کرد به خندیدن
یونجون:با این وضع بدون شلوار که صدای زنگ در امد در روباز کردم خشکم زد
داهیون:تو اینجا چیکار میکنی؟برو
یونجون: کیه؟
.......
پرش به فردا صبح*
داهیون ویو:
ازخواب بیدار شدم روی گوشیم پیامک امده بود
پیام: بیا امروز همو تو بار ببینیم از طرف یونجون
مثل اینکه خیلی زود دم به تله میده خندم گرفت لباسامو برداشتم تا برم سمت ورزشگاه از پله ها داشتم پایین میومدم که شوگا از طبقه پایین گفت: چرا انقدر کبکت خروس میخونه؟
داهیون: چون طعمه دم به تله داده
نامجون: افرین روز به روز پیشرفت میکنی حالا چی گفته
داهیون: گفته همو تو بار ببینیم
جین: قرار اول اونم تو بار مشکوک نیست؟
داهیون: فکر نکنم احمق تر از اون حرفاست
پرش به شب*
لباسمو پوشیدم زیپش گیر کرد که جین وارد اتاق شد زیپ رو کشید بالا
داهیون: م...مرسی
جین: میرسونمت
داهیون: لازم نیست شک میکنه
جین:بگیر
داهیون: اسپری فلفل؟ بیخیال منم عضوی از دارک سایدم
جین:بگیر
داهیون:باشه(باخنده)
جیمین: آماده ای؟
داهیون:اره بابا من رفتم
داشتم کفشامو میپوشیدم که یک چیزی رو شونه هام حس کردم
کوک: اینو بپوش نباید انقدر لختی بری بار خطرناکه
تهیونگ: چرا انقدر ادای پدرا رو در میارین اونم یکی از دارک سایده اینهمه توجه لازم نیست
داهیون: برای اولین بار قبولت دارم
سوار ماشین شدم بار نزدیک خونه بود بعد ده دقیقه رسیدم وارد بار شدم باید میرفتم قسمت وی ای پی
داهیون: یک تکیلا لطفا
کت رو در اوردم و گذاشتم رو صندلی با دیدن یونجون بلند شدم
داهیون: سلام
یونجون ویو:
خیلی خوشگل شده بود در عین ساده گی جذاب بود
یونجون: سلام
تقریبا دهمین پیکم بود که خیلی مست بودم
داهیون: فکر کنم دیگه بسه
یونجون:نه...من بازم میخوام(با لحن مست)
داهیون ویو:
خیلی خورده بود به زور بلندش کردم
داهیون: خونت کجاست؟
یونجون: پنت هاوس کنار شرکت بابام(با مستی)
تلو میخورد و نمیتونست راه بره سوار ماشین شدیم یک قهوه خوردم و راه افتادم
داهیون:طبقه چندی؟
یونجون:۱۳ واحد ۱۳۶
سوار آسانسور شدیم رفتم سمت خونه
داهیون: رمزت چیه؟
یونجون: تاریخ تولدم۱۹۹۹۹۱۳
در باز شد تا وارد شدیم افتاد رو زمین دستشو انداختم رو شونم و بردمش تو یک اتاق یک هو عوق زد بردمش سمت دستشویی همینجور بالا میاورد بعد رو تخت خوابوندمش سوپ خماری درست کردم و بردم تا بخوره لرز داشت کفشاشو در اوردم و لباس گرم تنش کردم اخه لرز تو تابستون؟سوپ رو گذاشتم بالا سرش خواستم از خونه برم که دیدم خیلی کثیفه خونه رو جمع کردم ظرفا رو شستم پوست تخمه ها رو جارو کردم میز ناهار خوری رو تمیز کردم و کتاب های رو زمین رو توی قفسه گذاشتم تی کشیدم و مواد غذایی سفارش دادم تقریبا ساعت ۳ شده بود براش چند وعده غذا پختم و داروی خماری آماده کردم رفتم سراغ گوشیم هفتاد تا میسکال بود به جیمین پیام دادم نگران نباشه و گوشیم چون شارژ نداشت خاموش شد غذا ها رو بسته بندی کردم و تو یخچال گذاشتم خیلی خسته بودم برای همین رو مبل خوابم برد
پرش به هشت صبح*
یونجون ویو:
از خواب بیدار شدم تو خونه بودم هیچی یادم نمی امد اصلا چجوری برگشتم کنارم سوپ و دارو خماری بود کی درست کرده بود؟ با کنجکاوی رفتم تو حال خونم برق میزد داهیون رو دیدم که با هودی مشکی من بدون شلوار رو مبل خوابیده بود وارد اشپزخونه شدم در یخچال رو باز کردم کلی غذا بود رفتم پتو اوردم و روی داهیون انداختم صبحونه درست کردم و نشست روبهروش موهاشو کنار زدم و به صورتش خیره شدم قهوه امده بود رفتم سمت دستگاه
داهیون ویو:
با بوی قهوه از خواب بیدار شدم
یونجون: بیدار شدی؟ بیا صبحونه
داهیون:ممنونم
رفتم نشستمو شروع کردیم به خوردن صبحونه
یونجون: نمیدونم چجوری تشکر کنم ممنونم بابت همه چی
یهو یاد پسرا افتادم قهوه رو سریع سر کشیدم و از جام بلند شدم
داهیون: وای باید برم دیره رفتم سمت در که شروع کرد به خندیدن
یونجون:با این وضع بدون شلوار که صدای زنگ در امد در روباز کردم خشکم زد
داهیون:تو اینجا چیکار میکنی؟برو
یونجون: کیه؟
.......
۸.۶k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.