مافیا پارت سه
کوک ویو
چرا انقد سرده البته حق هم داره پدرش فروختش
ات ویو
خواستم بخوابم که ارباب اومد داخل
کوک یهو دراز کشید پیشش روی تخت
ات هوففف سرد
کوک بغلش کرد
ات میشه یکم شل کنی سرد
کوک نچ
ات برگشت سمت کوک کوک که محو صورتش شده بود
ات چشاشو بست و خوابید
فردا
ات ویو
بلند شدم دیدم رفته هوففف راحت شدم
ات اومد بدون اجازه پایین
کوک برو بالا با اجازه من بیا پایین
ات اجازم دست توعه نه
کوک خب انگار تنبیه نیازی
ات ترس کل بدنش رو گرفت
یهو کوک جلوش زاهر شد و بردتش توی اتاق شکنجه
کوک خب چی دوس داری یه شلاق در اورد و شروع کرد به زدنش
کوک بشمار
ات یک بغض
.....
ات صدو بیستو گریه و بیهوش شد
کوک هوفففف براید استایل بغلش کرد و بردتش و گزاشتش روی تخت
کوک ویو
نمیدونم چرا ولی از ته دل ناراحتم که زدمش هی اونم مثل بقیه برده هاست ولش کنننن
دکتر اومد گاراشو انجام داد
دکتر شما کیش میشید
کوک دوس پسرشم
دکتر مواضبش باشید اگه بیشتر از این ضربه ببینه ممکنه بعد چن دیقه بمیره
کوک باشه حالا برو
ات ویو
با سردرد بلند شدم
ارباب اومد داخل
کوک حالت بهتره؟
ات مگه حال منم واست مهمه
کوک دوس نداری که کتک بخوره
ات بلند شد یهو خواست بیوفته کوک از کمر گرفتش
ات ولم کننننن
کوک نچ
گذاشتش روی تخت و گف
کوک از جات تکون نخور چن روز دیگه مهمونی داریم
چرا انقد سرده البته حق هم داره پدرش فروختش
ات ویو
خواستم بخوابم که ارباب اومد داخل
کوک یهو دراز کشید پیشش روی تخت
ات هوففف سرد
کوک بغلش کرد
ات میشه یکم شل کنی سرد
کوک نچ
ات برگشت سمت کوک کوک که محو صورتش شده بود
ات چشاشو بست و خوابید
فردا
ات ویو
بلند شدم دیدم رفته هوففف راحت شدم
ات اومد بدون اجازه پایین
کوک برو بالا با اجازه من بیا پایین
ات اجازم دست توعه نه
کوک خب انگار تنبیه نیازی
ات ترس کل بدنش رو گرفت
یهو کوک جلوش زاهر شد و بردتش توی اتاق شکنجه
کوک خب چی دوس داری یه شلاق در اورد و شروع کرد به زدنش
کوک بشمار
ات یک بغض
.....
ات صدو بیستو گریه و بیهوش شد
کوک هوفففف براید استایل بغلش کرد و بردتش و گزاشتش روی تخت
کوک ویو
نمیدونم چرا ولی از ته دل ناراحتم که زدمش هی اونم مثل بقیه برده هاست ولش کنننن
دکتر اومد گاراشو انجام داد
دکتر شما کیش میشید
کوک دوس پسرشم
دکتر مواضبش باشید اگه بیشتر از این ضربه ببینه ممکنه بعد چن دیقه بمیره
کوک باشه حالا برو
ات ویو
با سردرد بلند شدم
ارباب اومد داخل
کوک حالت بهتره؟
ات مگه حال منم واست مهمه
کوک دوس نداری که کتک بخوره
ات بلند شد یهو خواست بیوفته کوک از کمر گرفتش
ات ولم کننننن
کوک نچ
گذاشتش روی تخت و گف
کوک از جات تکون نخور چن روز دیگه مهمونی داریم
۲۵.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.