~ P.۱~
استاد: خب بچه ها برای امروز کافیه
+نگاهی به ساعت انداختم ساعت شیش بود زیرلب گفتم*اه دیرم شددد
~اتفاقی افتاده؟
+شیفتم دیرم شده باید برمممم
~روم رو برگردوندم به ساعت * راست میگییی برو برو فعلاااا
+دستم رو تو هوا تکون دادم با عجله رفتم بیرون از پله ها داشتم میدویدم پایین رفتم سمت پارکینگ سوار موتورم شدم گاز دادم به سمت هتل*
چند دقیقه بعد به هتل رسیدم دویدم سمت هتل با عجله رفتم توی رختکن به سونبه هان برخوردم(علامت هان ^)
+منو ببخشید سونبه هان واقعا ببخشید
چند بار خم و راست شدم *
^منو نگاه کن بلند شو اینکارا چیه ایگوووو واقعا نیازه؟
+سرم رو بردم پایین * شرمنده سونبه هان
^دستم رو روی شونش گذاشتم*ایندفعه میبخشم چون کلاس جبرانی داشتی اشکال نداره برو سر کارت
+خیلی ممنون خیلی ممنونم سونبههه پریدم بغلش*
^ایگوو نیازی به این کارا نیستت
+جدا شدم ازش تشکر کردم رفتم سمت کمد رختکنم لباسامو پوشیدم و رفتم به سمت بار *
چند ساعت بعد*
12:30am
+نگاهی به ساعت انداختم دیروقت بود رفتم توی رختکن در کمد رو باز کردم با خستگی در کمد رو باز کردم لباسامو عوض کردم کیفم رو برداشتم از هتل رفتم بیرون و رفتم به سمت موتور دیدم بنزین تموم کرده و باید پیاده برم، به مسیر همیشگی خونه نگاهی انداختم دیدم در حال بازسازی و ساخت و سازه اهی کشیدم اعصبانی شدم*این چه وضع ساخت سازیه شهرداریهههههه؟؟؟؟
از مسیر تاریک تری در حال گذشتن بودم فوبیا به تاریکی داشتم نور گوشیم رو روشن کردم یهو یک مرد قد بلند جلوی راهم ظاهر شد *
-زبونم رو دور لبام کشیدم زیر لب گفتم * طعمه خوبی امشب گیرم اومده
نیشخندی زدم *
+بـ..بـ.. ببخشید شما کـ..کیـ.. کی هستید؟
-مهم نیست من کیم مهم اینه که تورو بلاخره گیر اوردم نیشخندی زد*
در همان لحظه حرف زدن یهو سرم بیهوشی رو از جیبم کشیدم بیرون و زدم به گردنش افتاد روی زمین*
-اه باید از خداشم باشه از راه تمیزی برای دزدیدنش استفاده کردم!!!
دیدم صدای اژیر پلیسا داره میاد سریع انداختمش روی کولم و ناپدید شدم*
+نگاهی به ساعت انداختم ساعت شیش بود زیرلب گفتم*اه دیرم شددد
~اتفاقی افتاده؟
+شیفتم دیرم شده باید برمممم
~روم رو برگردوندم به ساعت * راست میگییی برو برو فعلاااا
+دستم رو تو هوا تکون دادم با عجله رفتم بیرون از پله ها داشتم میدویدم پایین رفتم سمت پارکینگ سوار موتورم شدم گاز دادم به سمت هتل*
چند دقیقه بعد به هتل رسیدم دویدم سمت هتل با عجله رفتم توی رختکن به سونبه هان برخوردم(علامت هان ^)
+منو ببخشید سونبه هان واقعا ببخشید
چند بار خم و راست شدم *
^منو نگاه کن بلند شو اینکارا چیه ایگوووو واقعا نیازه؟
+سرم رو بردم پایین * شرمنده سونبه هان
^دستم رو روی شونش گذاشتم*ایندفعه میبخشم چون کلاس جبرانی داشتی اشکال نداره برو سر کارت
+خیلی ممنون خیلی ممنونم سونبههه پریدم بغلش*
^ایگوو نیازی به این کارا نیستت
+جدا شدم ازش تشکر کردم رفتم سمت کمد رختکنم لباسامو پوشیدم و رفتم به سمت بار *
چند ساعت بعد*
12:30am
+نگاهی به ساعت انداختم دیروقت بود رفتم توی رختکن در کمد رو باز کردم با خستگی در کمد رو باز کردم لباسامو عوض کردم کیفم رو برداشتم از هتل رفتم بیرون و رفتم به سمت موتور دیدم بنزین تموم کرده و باید پیاده برم، به مسیر همیشگی خونه نگاهی انداختم دیدم در حال بازسازی و ساخت و سازه اهی کشیدم اعصبانی شدم*این چه وضع ساخت سازیه شهرداریهههههه؟؟؟؟
از مسیر تاریک تری در حال گذشتن بودم فوبیا به تاریکی داشتم نور گوشیم رو روشن کردم یهو یک مرد قد بلند جلوی راهم ظاهر شد *
-زبونم رو دور لبام کشیدم زیر لب گفتم * طعمه خوبی امشب گیرم اومده
نیشخندی زدم *
+بـ..بـ.. ببخشید شما کـ..کیـ.. کی هستید؟
-مهم نیست من کیم مهم اینه که تورو بلاخره گیر اوردم نیشخندی زد*
در همان لحظه حرف زدن یهو سرم بیهوشی رو از جیبم کشیدم بیرون و زدم به گردنش افتاد روی زمین*
-اه باید از خداشم باشه از راه تمیزی برای دزدیدنش استفاده کردم!!!
دیدم صدای اژیر پلیسا داره میاد سریع انداختمش روی کولم و ناپدید شدم*
۶۸۷
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.