پارت8🌈✨still with me
پارت 8
صبح*
نیا:بلند شدم و باز دستای تهیونگ دور کمرم بود ایندفعه زیاد مقاومت نکردم رومو برگردوندم و دستمو تو موهاش کشید مو اروم صداش زدم
ته:ازکی تالا انقد مهربون شدی؟
نیا: با این حرفش دستمو فرود اوردم رو صورتش التبه اروم
ته: آیییی وحشییییی
نیا: حقته مهربونی به تو نیومده (خلاصه سرتونو درد نیارم این دوتا ب ا کلی جر و بحث اخرش از رو تخت بلند میشن و صبحونه کوفت میکنن و میرن مدرسه و وارد مدرسه میشن وسایل شونو میزارن توی کندشون و میرن تو کلاسشون)
نیا: لارا رو دیدم خیلی دلم براش تنگ شده بد ولی نمیخواستم هیچ واکنشی نشون بدم لارا نشسته بود رو صندلی چوبی پاهاش رو گذاشته بود رو میز و تا منو دید یه و تاق افتاد رو زمین و آخ بلندی گف
ته: خیلی از بچه ها فرق کردن نیا
نیا: مثلا چه فرقی؟
ته: مثلا الان خیلی از دخترای مدرسه برام جون میدن و هیچکس با من بد نیست
نیا: از قسمت هیچکس با تو بد نیست خوشحالم ولی وان قسمت دخترا جون میدن اخه نه که خیلی جون دادنی هستی برا همین
ته: الان تنها کسی که انقد اذیت میکنه تویی😂
نیا: خفه بیمیر
ته: تو استاد راه رفتن رو اعصاب منی😂
نیا: همچنین
ته:😂
نیا: از لارا بکو اون فرقی نکرده؟
ته:چرا بیخیال من شده و دوست پسر داره
نیا: عر
ته:😂
نیا: همینجور داشتیم با ته صحبت میکردیم و میخندیدم و دعوا میکردیم که یه هو یه دختری اومد گف اونا یه لحظه میای؟ خیلی لحم گرفت ولی در کمال ناباوری تهیونگ از من عذر خواهی کرد و رفت انقد حرصم گرف که دنبالشون کرد مو یه هو دیدم تهیونگ داره دختره رو میبوسه انکار وجودمو خنجر کردن داخلش پس این تهیونگ همه رو کلا همش میبوسه اول لارا بعد من بعد این دختره خب اره اره اشتباه نشه من دوستشم منه احمقو بکو که فکر کردم دوسم داره تهیونگ تا چشمش به من افتاد من فرار کردم همینجور دمبالم ن میدوید و من فرار میکردم و به بعض گلوم اجازه خارج شدن ندادم و قورتش دادم همینجور هی دویدیم که به یه دیوار گیرم انداخت هی میومد جلو نفس نفس میزدم و هی داد میزدم که به من نزدیک نشو
ته: توروخودا بزار توضیح بدم نیااااا
نیا: چیزی هست که بخوای توضیخ بدی؟ همشو با چشام دیدم
وایسا یه لحظه چرا من ناراحتم چرا دارم اینجوریم بکنم نه تهیونگ فقط دوستمه چرا دارم از دستش فرار میکنم و ناراحتم
ته.... تهیونگ ببخشید یه لحظه نمیدونم چرا نقد ناراحت و عصبی شدم حتی نمیدونم چرا فرار مردم من فقط دوست توعم این همون دختریه که میگفتی نمیتونستی بهش اعتراف کنی؟
تهیونگ: وایییی نیاااااااا........
ادامه دارد.....
صبح*
نیا:بلند شدم و باز دستای تهیونگ دور کمرم بود ایندفعه زیاد مقاومت نکردم رومو برگردوندم و دستمو تو موهاش کشید مو اروم صداش زدم
ته:ازکی تالا انقد مهربون شدی؟
نیا: با این حرفش دستمو فرود اوردم رو صورتش التبه اروم
ته: آیییی وحشییییی
نیا: حقته مهربونی به تو نیومده (خلاصه سرتونو درد نیارم این دوتا ب ا کلی جر و بحث اخرش از رو تخت بلند میشن و صبحونه کوفت میکنن و میرن مدرسه و وارد مدرسه میشن وسایل شونو میزارن توی کندشون و میرن تو کلاسشون)
نیا: لارا رو دیدم خیلی دلم براش تنگ شده بد ولی نمیخواستم هیچ واکنشی نشون بدم لارا نشسته بود رو صندلی چوبی پاهاش رو گذاشته بود رو میز و تا منو دید یه و تاق افتاد رو زمین و آخ بلندی گف
ته: خیلی از بچه ها فرق کردن نیا
نیا: مثلا چه فرقی؟
ته: مثلا الان خیلی از دخترای مدرسه برام جون میدن و هیچکس با من بد نیست
نیا: از قسمت هیچکس با تو بد نیست خوشحالم ولی وان قسمت دخترا جون میدن اخه نه که خیلی جون دادنی هستی برا همین
ته: الان تنها کسی که انقد اذیت میکنه تویی😂
نیا: خفه بیمیر
ته: تو استاد راه رفتن رو اعصاب منی😂
نیا: همچنین
ته:😂
نیا: از لارا بکو اون فرقی نکرده؟
ته:چرا بیخیال من شده و دوست پسر داره
نیا: عر
ته:😂
نیا: همینجور داشتیم با ته صحبت میکردیم و میخندیدم و دعوا میکردیم که یه هو یه دختری اومد گف اونا یه لحظه میای؟ خیلی لحم گرفت ولی در کمال ناباوری تهیونگ از من عذر خواهی کرد و رفت انقد حرصم گرف که دنبالشون کرد مو یه هو دیدم تهیونگ داره دختره رو میبوسه انکار وجودمو خنجر کردن داخلش پس این تهیونگ همه رو کلا همش میبوسه اول لارا بعد من بعد این دختره خب اره اره اشتباه نشه من دوستشم منه احمقو بکو که فکر کردم دوسم داره تهیونگ تا چشمش به من افتاد من فرار کردم همینجور دمبالم ن میدوید و من فرار میکردم و به بعض گلوم اجازه خارج شدن ندادم و قورتش دادم همینجور هی دویدیم که به یه دیوار گیرم انداخت هی میومد جلو نفس نفس میزدم و هی داد میزدم که به من نزدیک نشو
ته: توروخودا بزار توضیح بدم نیااااا
نیا: چیزی هست که بخوای توضیخ بدی؟ همشو با چشام دیدم
وایسا یه لحظه چرا من ناراحتم چرا دارم اینجوریم بکنم نه تهیونگ فقط دوستمه چرا دارم از دستش فرار میکنم و ناراحتم
ته.... تهیونگ ببخشید یه لحظه نمیدونم چرا نقد ناراحت و عصبی شدم حتی نمیدونم چرا فرار مردم من فقط دوست توعم این همون دختریه که میگفتی نمیتونستی بهش اعتراف کنی؟
تهیونگ: وایییی نیاااااااا........
ادامه دارد.....
۳۲.۳k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.