تکپارتی جیمین
تکپارتی جیمین
وقتی استاد دانشگاهمونه بهمون اعتراف میکنه
با بردن دستم بالا از استاد اجازه گرفتم برم بیرون اینقدر حالم بد بود اونم فهمید ی چیزیم شده
با دل درد شدیدی رفتم سمت سرویس بهداشتی تو یکی از دستشویی ها خودمو حبس کردم...دلم ... دردش قابل توصیف نبود...
دکمه های لباسمو باز کردم و با دیدن بدنم ...
ا.ت : لعنت بهت مین سو ، لعنت بهت مرتیکه عوضی...
بدن دردم بیشتر شد و نتونستم دیگه رو پاهام وایسم و رو زمین افتادم و شروع به اشک ریختن کردم...(داستان اینکه ا.ت ی دختر بی حاشیس که چون خوشگله پسرا براش قلدری میکنن...)
جیمین(استاد دانشگاه و استاد ا.ت)
زنگ خورده بود ولی خبری از ا.ت نبود نگرانش شده بودم ، چون میدونستم دختر های دیگه ازش بدشون میاد بیشتر میترسیدم ،
همینطور در حال قدم زدن تو راهرو های دانشگاه بودم که...
ویو ا.ت :
به زور بلند شدم ی آب به صورتم زدم و از دستشویی اومدم بیرون ، ولی مگه بدن دردم میزاشت راه برم؟
همینطور که به سمت در خروجی میرفتم(نمیتونستم امروز مدرسه بمونم حالم خیلی بد بود!) دوبار اون عوضی پیداش شد...
مین سو(همونی که کتکش زده) :به به ببین کی اینجاس
ا.ت :(سرتو انداخته بودی پایین ولی با دیدن اون آل استار های قرمز فهمیدی خود عوضیشه فقط میخواستی بری سمت در خروجی)
که جلوت وایساد و چسبوندت به دیوار...
مین سو : پس بی محلی میکنی ؟! هان! زبون نداری(با داد)
ا.ت : بزار برم...
مین سو : هه... پس دلت میخواد دوباره طمع دستای سنگینمو دوباره بچشی...
جیمین : قبلش طمع دستای منو بچش عوضی(مین سو برمیگرده سمت صدا و ی مشت با صورتش برخورد میکنه و پخش زمین میشه ولی وقتی چشماشو باز میکنه و میبینه که جیمین جلوش وایساده از جاش بلند میشه فرار میکنه)(درضمن تو برای این که کسی تو رو نبینه از حیاط پشتی میخواستی بری چون هیچکس اونجا نبود که با مین سو برخورد کردی)
جیمین : حالت خوبه ؟ اذیتت که نکرد؟!
ا.ت :( بی اختیار شروع کردی به گریه کردن و رو پاهات نشستی و اون هم تو رو بقل کرد)
گریه نکن ، همه چی درست میشه ...
ا.ت : (سرشو بالا گرفت و با خشم گفت) یعنی چی همه چی درست میشه!اصن چجوری درست میشه تو داری چی می...
که ناگهان با قرار دادن لب هاش روی لب هات دیگه نتونستی هیچ حرفی بزنی
(لب هاش رو از رو لبات برداشت و تو چشات خیره شد و گفت ) ا.ت دیگه گریه نکن باشه من خیلی دوست دارم و برای این که تو رو از این وضعیت نجات بدم هر کاری میکنم ، پس دیگه این مرواریدارو نریز زمین(منظورش اشکاشه )
من حواسم هست که دیگه دختر کوچولوم آسیب نبینه...
وقتی استاد دانشگاهمونه بهمون اعتراف میکنه
با بردن دستم بالا از استاد اجازه گرفتم برم بیرون اینقدر حالم بد بود اونم فهمید ی چیزیم شده
با دل درد شدیدی رفتم سمت سرویس بهداشتی تو یکی از دستشویی ها خودمو حبس کردم...دلم ... دردش قابل توصیف نبود...
دکمه های لباسمو باز کردم و با دیدن بدنم ...
ا.ت : لعنت بهت مین سو ، لعنت بهت مرتیکه عوضی...
بدن دردم بیشتر شد و نتونستم دیگه رو پاهام وایسم و رو زمین افتادم و شروع به اشک ریختن کردم...(داستان اینکه ا.ت ی دختر بی حاشیس که چون خوشگله پسرا براش قلدری میکنن...)
جیمین(استاد دانشگاه و استاد ا.ت)
زنگ خورده بود ولی خبری از ا.ت نبود نگرانش شده بودم ، چون میدونستم دختر های دیگه ازش بدشون میاد بیشتر میترسیدم ،
همینطور در حال قدم زدن تو راهرو های دانشگاه بودم که...
ویو ا.ت :
به زور بلند شدم ی آب به صورتم زدم و از دستشویی اومدم بیرون ، ولی مگه بدن دردم میزاشت راه برم؟
همینطور که به سمت در خروجی میرفتم(نمیتونستم امروز مدرسه بمونم حالم خیلی بد بود!) دوبار اون عوضی پیداش شد...
مین سو(همونی که کتکش زده) :به به ببین کی اینجاس
ا.ت :(سرتو انداخته بودی پایین ولی با دیدن اون آل استار های قرمز فهمیدی خود عوضیشه فقط میخواستی بری سمت در خروجی)
که جلوت وایساد و چسبوندت به دیوار...
مین سو : پس بی محلی میکنی ؟! هان! زبون نداری(با داد)
ا.ت : بزار برم...
مین سو : هه... پس دلت میخواد دوباره طمع دستای سنگینمو دوباره بچشی...
جیمین : قبلش طمع دستای منو بچش عوضی(مین سو برمیگرده سمت صدا و ی مشت با صورتش برخورد میکنه و پخش زمین میشه ولی وقتی چشماشو باز میکنه و میبینه که جیمین جلوش وایساده از جاش بلند میشه فرار میکنه)(درضمن تو برای این که کسی تو رو نبینه از حیاط پشتی میخواستی بری چون هیچکس اونجا نبود که با مین سو برخورد کردی)
جیمین : حالت خوبه ؟ اذیتت که نکرد؟!
ا.ت :( بی اختیار شروع کردی به گریه کردن و رو پاهات نشستی و اون هم تو رو بقل کرد)
گریه نکن ، همه چی درست میشه ...
ا.ت : (سرشو بالا گرفت و با خشم گفت) یعنی چی همه چی درست میشه!اصن چجوری درست میشه تو داری چی می...
که ناگهان با قرار دادن لب هاش روی لب هات دیگه نتونستی هیچ حرفی بزنی
(لب هاش رو از رو لبات برداشت و تو چشات خیره شد و گفت ) ا.ت دیگه گریه نکن باشه من خیلی دوست دارم و برای این که تو رو از این وضعیت نجات بدم هر کاری میکنم ، پس دیگه این مرواریدارو نریز زمین(منظورش اشکاشه )
من حواسم هست که دیگه دختر کوچولوم آسیب نبینه...
۶۳۵
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.