دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت۷۴🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
که یهو در زده شد خواستم داد بزنم برای کمک که الکس زود دستشو گذاشت رو دهنم صدام تو گلوم خفه شد در دوباره زده شد و صدای کوک اومد که گفت کوک: کوچولو درو باز کن نتونستم چیزی بگم که انگار کوک رفته بود چون صدای ازش نیومد یهو در شکسته شد و کوک اومد تو الکس تف.نگ دست کوک رو دید و چا..قوش رو درآورد منو کشید جلو و گذاشت رو گلوم پاهام جون نداشتن نمیتونستم برای نجات خودم تلاش کنم کوک وقتی دید اون این کارو کرده عصبی شد تف.نگ رو بلند کرد که بزنه و الکس چا..قو رو بدتر بیخ گلوم گرفت باعث شد دردم بگیره چون یزره برید اشکم در اومد چشامو بسته بودم هق هق میکردم کوک خیلی عصبی بود دستاشو جوری مشت کرده بود که خون جمع شده بود الکس سرشو آورد سمت گوشم آروم جوری که کوک بشنوه گفت الکس: الان تموم میشه قشنگم از اینجا میبرمت بیرون و خواست ادامه حرفشو بزنه که کوک با تف.نگ شل.یک کرد به شونش چا.قو از دستش افتاد منم با تمام توانم فرار کردم به سمت کوک کوک محکم بغلم کرد الکس فرار کرد من فقط گریه میکردم دیگه نتونستم دووم بیارم و از هوش رفتم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
کوچولو از هوش رفت و منم سریع بغلش کردم سوار ماشین شدم راه افتادم به سمت بیمارستان باید بهش سرم بزنن وقتی رسیدم یوری رو سپردم به دکتر ها و خودم رفتم سراغ اون پسره افرادم توتسته بودن گیرش بیارن ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🤍✨️
⛓️🔗 پارت۷۴🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
که یهو در زده شد خواستم داد بزنم برای کمک که الکس زود دستشو گذاشت رو دهنم صدام تو گلوم خفه شد در دوباره زده شد و صدای کوک اومد که گفت کوک: کوچولو درو باز کن نتونستم چیزی بگم که انگار کوک رفته بود چون صدای ازش نیومد یهو در شکسته شد و کوک اومد تو الکس تف.نگ دست کوک رو دید و چا..قوش رو درآورد منو کشید جلو و گذاشت رو گلوم پاهام جون نداشتن نمیتونستم برای نجات خودم تلاش کنم کوک وقتی دید اون این کارو کرده عصبی شد تف.نگ رو بلند کرد که بزنه و الکس چا..قو رو بدتر بیخ گلوم گرفت باعث شد دردم بگیره چون یزره برید اشکم در اومد چشامو بسته بودم هق هق میکردم کوک خیلی عصبی بود دستاشو جوری مشت کرده بود که خون جمع شده بود الکس سرشو آورد سمت گوشم آروم جوری که کوک بشنوه گفت الکس: الان تموم میشه قشنگم از اینجا میبرمت بیرون و خواست ادامه حرفشو بزنه که کوک با تف.نگ شل.یک کرد به شونش چا.قو از دستش افتاد منم با تمام توانم فرار کردم به سمت کوک کوک محکم بغلم کرد الکس فرار کرد من فقط گریه میکردم دیگه نتونستم دووم بیارم و از هوش رفتم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
کوچولو از هوش رفت و منم سریع بغلش کردم سوار ماشین شدم راه افتادم به سمت بیمارستان باید بهش سرم بزنن وقتی رسیدم یوری رو سپردم به دکتر ها و خودم رفتم سراغ اون پسره افرادم توتسته بودن گیرش بیارن ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🤍✨️
۳۰.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.