part15
part15
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
سارا: بی معرفت خر
تینا: چجوری میتونم از دلت دربیارم مادام؟(با خنده)
سارا: بیا بریم شهر بازی
تینا: باشه بعد از ظهر
سارا: مرسی
رفتیم صبحونه خوردیم و یکم بازی کردیم و بعد از ناهار خوابیدیم. ساعت ۳و نیم بود که آماده شدیم و ساعت ۵ رسیدیم شهر بازی. اول ترن هوایی سوار شدیم. بعدش من از تینا جدا شدم که برم سرویس. بعد از اینکه اومدم بیرون...
اون آرین بود که داشت با سرعت میومد به سمتم. دستشو به دیوار زد و من بین دستاش موندم
آرین:سارا تو مال خودمی سعیدو از ذهنت بیرون کن...
میخواست منو ببوسه هرکاری میکردم نمیتونستم از خودم جداش کنم که یهو...
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
سارا: بی معرفت خر
تینا: چجوری میتونم از دلت دربیارم مادام؟(با خنده)
سارا: بیا بریم شهر بازی
تینا: باشه بعد از ظهر
سارا: مرسی
رفتیم صبحونه خوردیم و یکم بازی کردیم و بعد از ناهار خوابیدیم. ساعت ۳و نیم بود که آماده شدیم و ساعت ۵ رسیدیم شهر بازی. اول ترن هوایی سوار شدیم. بعدش من از تینا جدا شدم که برم سرویس. بعد از اینکه اومدم بیرون...
اون آرین بود که داشت با سرعت میومد به سمتم. دستشو به دیوار زد و من بین دستاش موندم
آرین:سارا تو مال خودمی سعیدو از ذهنت بیرون کن...
میخواست منو ببوسه هرکاری میکردم نمیتونستم از خودم جداش کنم که یهو...
۱.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.