𝐏𝐀𝐑𝐓 ²⁶
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ)𝐏𝐀𝐑𝐓 ²⁶
تهیونگ: به به هیونا خانم چند روزه ندیدمتون الان کهعمارت ما رو هک میکنید ازتون خبر دار میشیم با دوستاتون و این مرد که اصلا معلوم نیست کیه + من میشناسمش یکی از بچه های پرورشگاهمون هست که تو بچگی باباش روی صورتش اسید ریخته بود . تهیونگ: خب اومدم ببرمتون + من فقط میام . تهیونگ: همتون رو میبرم + نه من بهشون گفتم اینکارو بکنن و تقصیری ندارن دوست دارم اونا آزاد باشن . تهیونگ: با هوسوک تماس بگیر ٪ چشم قربان . تهیونگ با هوسوکحرف زد و اوپد پیش ما . تهیونگ: امیدوارم باهات کاری نداشته باشه چون اینچند روز ترسناک تر از همیشه اش بود ¥ نه هاری نرو + میشه چند لحظه . رفتم سمتشون و یواش گفتم + بعدی که من رفتم یه نفر پیدا کنید روی صورتش اسید باشه حتما در مورد هان کنجکاو شده و که بدونهکیه . هان: نترس حواسم هست £ مراقب باش. بغلشون کردم و سوار ماشین بادیگارد ها دوتا دستمو گرفتن و تهیونگ جلو رفت + ببخشید آقا میشه این موهامو بریزی تو صورتم . با تعجب بهمنگاه کرد و بعدش اینکارو کرد . رفتیم داخل نگاه های بقیه رو روم حس میکردم محکم انداختنم روی زمین ٪ هع دختره ی فرای خیلی دلم میخاست جوابش رو بدم زنیکه خر . پچپچ میکردن و رو مخمبود دیگه کی هوسوک میاد اثلم خودم میرم رفتم اتاق کار هوسوک _ هیشکی داخل اتاق نباشه . بادیگاردا و دستم رو ول کردن و در رو بستن از ترس افتادم رو زمین دستش اومد زیر چونم و سرمو آورد بالاو و موهام رفت کنار _ مشتاق دیدار.....چرا فرار کردی+......_ چرا فرار کردی ( با داد ) + معلومه از همه چیز و همه کس اینجا حالم بهم میخوره _ هع......نمیدونم ولی دلم نمیخاد الان بدنت جای جاش زخمی باشه زودی برو تو اتاقت تا نا کارت نکردم + حالت خوبه _ برو تو اتاقت . سریع پاشدم ورفتم تو اتاقم عجیب بود منتظر بودم الان زیر کلی شکنجه باشم ۱ شب شد اجوما اومد دم در اتاقم منو بغل کرد تو بغلش گریه کردم + دلم برات تنگ شده بود . اجوما: بریم غذا حاضره رفتم پایین پیش پسرا باهاشون حرف نمیزدم . کوک: آجوما هنوز هوسوک هیونگ غذا نمیخوره . آجوما: نه گفتن نمیخام . جین: همش تو اون اتاقه .یونگی: میرم دیدنش. یونگی رفت +چ....چه اتفاقی افتاده براش . جین: از موقعی که رفتی یه جوری شده همش سر همه عصبانی میشه توی یه اتاق به یه قاب نگاه میکنه + قاب چیه . نامجون: فکر کنم باید درموردش بدونه . کوک: من میگم خب هوسوک دوست دختر داره . جیمین زد تو کلش و گفت : خره داشت . کوک: ارع دوست دختر داشت تو هجده سالگیش اونموقع هم ماسک میزد تو شرکتش کار میکرد عاشق همشدن هوسوک چهره اش رو نشون داد و چمیدونم رفتن سر قرار و اینا بعد اون دختره همه ی سهام شرکت رو دزدید رفت + همشو؟......کوک دستش رو زد بهم که انگار خاک رو دستشه و کوک: همشو دزدید رفت . بقیه از کارش خندیدن کیوت بود .جیمین: بلد نیستی خودم میگم وقتی که سویی سهام رو دزدید رفت یه کشور دیگه هوسوک خیلی منتظرش بود و میگفت سهام به درک و اون مهمه اما اوننیومد حالا این چند روز هم دوباره به یاد اون افتاده. + آها خب من میرم تو اتاقم . تهیونگ: غذات + زیاد گشنمه ام نبود. رفتم تواتاقم و به اوندختر فکر میکردم ولی یه حس به رابطه اونا داشتم که غیر قابل توصیف بود کنجکاو شدم ببینم اون کیه
Like±²⁰
تهیونگ: به به هیونا خانم چند روزه ندیدمتون الان کهعمارت ما رو هک میکنید ازتون خبر دار میشیم با دوستاتون و این مرد که اصلا معلوم نیست کیه + من میشناسمش یکی از بچه های پرورشگاهمون هست که تو بچگی باباش روی صورتش اسید ریخته بود . تهیونگ: خب اومدم ببرمتون + من فقط میام . تهیونگ: همتون رو میبرم + نه من بهشون گفتم اینکارو بکنن و تقصیری ندارن دوست دارم اونا آزاد باشن . تهیونگ: با هوسوک تماس بگیر ٪ چشم قربان . تهیونگ با هوسوکحرف زد و اوپد پیش ما . تهیونگ: امیدوارم باهات کاری نداشته باشه چون اینچند روز ترسناک تر از همیشه اش بود ¥ نه هاری نرو + میشه چند لحظه . رفتم سمتشون و یواش گفتم + بعدی که من رفتم یه نفر پیدا کنید روی صورتش اسید باشه حتما در مورد هان کنجکاو شده و که بدونهکیه . هان: نترس حواسم هست £ مراقب باش. بغلشون کردم و سوار ماشین بادیگارد ها دوتا دستمو گرفتن و تهیونگ جلو رفت + ببخشید آقا میشه این موهامو بریزی تو صورتم . با تعجب بهمنگاه کرد و بعدش اینکارو کرد . رفتیم داخل نگاه های بقیه رو روم حس میکردم محکم انداختنم روی زمین ٪ هع دختره ی فرای خیلی دلم میخاست جوابش رو بدم زنیکه خر . پچپچ میکردن و رو مخمبود دیگه کی هوسوک میاد اثلم خودم میرم رفتم اتاق کار هوسوک _ هیشکی داخل اتاق نباشه . بادیگاردا و دستم رو ول کردن و در رو بستن از ترس افتادم رو زمین دستش اومد زیر چونم و سرمو آورد بالاو و موهام رفت کنار _ مشتاق دیدار.....چرا فرار کردی+......_ چرا فرار کردی ( با داد ) + معلومه از همه چیز و همه کس اینجا حالم بهم میخوره _ هع......نمیدونم ولی دلم نمیخاد الان بدنت جای جاش زخمی باشه زودی برو تو اتاقت تا نا کارت نکردم + حالت خوبه _ برو تو اتاقت . سریع پاشدم ورفتم تو اتاقم عجیب بود منتظر بودم الان زیر کلی شکنجه باشم ۱ شب شد اجوما اومد دم در اتاقم منو بغل کرد تو بغلش گریه کردم + دلم برات تنگ شده بود . اجوما: بریم غذا حاضره رفتم پایین پیش پسرا باهاشون حرف نمیزدم . کوک: آجوما هنوز هوسوک هیونگ غذا نمیخوره . آجوما: نه گفتن نمیخام . جین: همش تو اون اتاقه .یونگی: میرم دیدنش. یونگی رفت +چ....چه اتفاقی افتاده براش . جین: از موقعی که رفتی یه جوری شده همش سر همه عصبانی میشه توی یه اتاق به یه قاب نگاه میکنه + قاب چیه . نامجون: فکر کنم باید درموردش بدونه . کوک: من میگم خب هوسوک دوست دختر داره . جیمین زد تو کلش و گفت : خره داشت . کوک: ارع دوست دختر داشت تو هجده سالگیش اونموقع هم ماسک میزد تو شرکتش کار میکرد عاشق همشدن هوسوک چهره اش رو نشون داد و چمیدونم رفتن سر قرار و اینا بعد اون دختره همه ی سهام شرکت رو دزدید رفت + همشو؟......کوک دستش رو زد بهم که انگار خاک رو دستشه و کوک: همشو دزدید رفت . بقیه از کارش خندیدن کیوت بود .جیمین: بلد نیستی خودم میگم وقتی که سویی سهام رو دزدید رفت یه کشور دیگه هوسوک خیلی منتظرش بود و میگفت سهام به درک و اون مهمه اما اوننیومد حالا این چند روز هم دوباره به یاد اون افتاده. + آها خب من میرم تو اتاقم . تهیونگ: غذات + زیاد گشنمه ام نبود. رفتم تواتاقم و به اوندختر فکر میکردم ولی یه حس به رابطه اونا داشتم که غیر قابل توصیف بود کنجکاو شدم ببینم اون کیه
Like±²⁰
۵۹.۶k
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.