چند پارتی جونگ کوک وقتی تح*ریکش میکنی ولی پری*ودی-۴
ویو ا/ت
میخواستم بخوابم که یکدفع
کوک روم خیمه زد و گفت:
-بیب الان باید ددی صدام کنی نه اول صبحی( با صدای بم)
و بعد شروع کرد به خوردن لبام
از لبام جون کند و لباس خوابمو تو تنم جر داد و یه لحضه برق تو چشماشو دیدم
- توله چرا لباس زیر نداری؟
× منحرف
-من منحرف نباشم چی باشم(بم)
رو تمام بدنم کی*س مارک های محکمی میزاشت که باعث شد نا*لم در بیاد و اونم حش*ری تر میشد
رفت پایین تر و سی*نمو به بازی گرف یکی رو میخورد و یکی رو فشار میدار بعدش رفت سراغ پو*صیم و اونو مک میزدو لیس میزر و گاز میزد که منو بدجور دیوونه میکرد و منم نا*له میکردم
دستمو تو موهاش بردم و چنگ زدم
ولم کرد و رو تخت دراز کشید و گف:
- نوبت توعه بیب(بم،خمار )
راستش منم تحریک شده بودم
رفتم لباشو بو*سیدم و براش کی*س مارک گذاشتم و رفتم پایین تر و دی*کشو تو دستام گرففتم و شروع کردم به سا*ک زدن و اونم نا*له میکرد
و بعدش گفتم:
× ددی من چقدر خوش مزش
-از تو خوشمزه تر که نیستم بیبی
بعدش دوباره روم خیمه زد و دی*کشو رو ورودیم تنظیم کرد و تا اخرشو واردم کرد و من بدجور نا*له میکردم
بعد چند دقیقه توم کا*م کرد و ازم کشید بیرون و کنارم رو تخت افتاد و گفت :
-عالی بودی بیبی
و بعدش بغلم کرد و خوابیدیم
دو سال بعد
بچه:بابایی بته ها چطولی به بجود میان؟(بابایی بچه ها چطوری بوجود میان)
-ببین بابایی وقتی که دو نف....
× کوووووووک
-چیه
زهرخر کره مار
-(سعی در نگه داشتن خنده)
مامانی بچه ها رو لک لک ها میارن تو هم برو تو اتاق بخواب باشه
بچه:باته (باشه )
و بعله دیگه ا/ت خانم با دمپایی دنبال جونگ کوک میوفته و شبم تنبیه میشه و بچه قصه ما خواهر دار میشه
تمااااام نظرتون در باره فیک چیه؟ خوبه یا نه
درخواستی داشتین بدین کیوتچه ها
حمایت یادت نره ارمی🩷
باای ❤️❤️
الان ساعت یک و سی و هفت دقیقه شبه ببینین من چقدر خوبم
قدرمو بدونین😅😁
میخواستم بخوابم که یکدفع
کوک روم خیمه زد و گفت:
-بیب الان باید ددی صدام کنی نه اول صبحی( با صدای بم)
و بعد شروع کرد به خوردن لبام
از لبام جون کند و لباس خوابمو تو تنم جر داد و یه لحضه برق تو چشماشو دیدم
- توله چرا لباس زیر نداری؟
× منحرف
-من منحرف نباشم چی باشم(بم)
رو تمام بدنم کی*س مارک های محکمی میزاشت که باعث شد نا*لم در بیاد و اونم حش*ری تر میشد
رفت پایین تر و سی*نمو به بازی گرف یکی رو میخورد و یکی رو فشار میدار بعدش رفت سراغ پو*صیم و اونو مک میزدو لیس میزر و گاز میزد که منو بدجور دیوونه میکرد و منم نا*له میکردم
دستمو تو موهاش بردم و چنگ زدم
ولم کرد و رو تخت دراز کشید و گف:
- نوبت توعه بیب(بم،خمار )
راستش منم تحریک شده بودم
رفتم لباشو بو*سیدم و براش کی*س مارک گذاشتم و رفتم پایین تر و دی*کشو تو دستام گرففتم و شروع کردم به سا*ک زدن و اونم نا*له میکرد
و بعدش گفتم:
× ددی من چقدر خوش مزش
-از تو خوشمزه تر که نیستم بیبی
بعدش دوباره روم خیمه زد و دی*کشو رو ورودیم تنظیم کرد و تا اخرشو واردم کرد و من بدجور نا*له میکردم
بعد چند دقیقه توم کا*م کرد و ازم کشید بیرون و کنارم رو تخت افتاد و گفت :
-عالی بودی بیبی
و بعدش بغلم کرد و خوابیدیم
دو سال بعد
بچه:بابایی بته ها چطولی به بجود میان؟(بابایی بچه ها چطوری بوجود میان)
-ببین بابایی وقتی که دو نف....
× کوووووووک
-چیه
زهرخر کره مار
-(سعی در نگه داشتن خنده)
مامانی بچه ها رو لک لک ها میارن تو هم برو تو اتاق بخواب باشه
بچه:باته (باشه )
و بعله دیگه ا/ت خانم با دمپایی دنبال جونگ کوک میوفته و شبم تنبیه میشه و بچه قصه ما خواهر دار میشه
تمااااام نظرتون در باره فیک چیه؟ خوبه یا نه
درخواستی داشتین بدین کیوتچه ها
حمایت یادت نره ارمی🩷
باای ❤️❤️
الان ساعت یک و سی و هفت دقیقه شبه ببینین من چقدر خوبم
قدرمو بدونین😅😁
۱.۵k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.