part 2
#part_2
#فرار
که هرچی گرده کل بود رفت تو دماغم .!!خااک تو سرت نیکا! سر قبر خودم کاج بکارم دیگه صحنه احساسی چی بود این وسط خلاصه همین عطسه زدم که بدبخت کپ کرد ! ایششش خو چیه عطسه بود دیگه . بعدم صورت کج و کولمو صاف کردمو دوباره نیش بیصحابو کش دادم . زیر لب بیشعوری گفتمو باهم راه افتادیم اصلا شنید ؟؟ بیخ باوو. رفتیم سمت درسالن این ارایشگره هم که از من خوشحال تر بود انگار با همون لبخند کذایی تا توی ماشین رفتیم همین که نشسیم روی صندلی صورتم به حالت عادی برگشت .ج*ر خورد دهنم .!خلاصه تا خود تالار هی این عین طوطی ور میزد . هی حرف می زد.هی مخه منو تیلیت میکرد !
دیگه دلم میخواست کم کم بزنم دکوره صورتشو بیارم پایین وراج بمیریی سرم رفت ولی به مرگ خواهر زاده ی مادربزگ عمم خیلی نفهمیدم از حرفاش از استرس دستام یخ بسته بود از عکس العمل بابا میترسیدم از اینکه تردم کنه !
ولی با همه سختیاشم میدونستم که من عمرا زیر بار حرف زور نمیرم ! خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ پایین و باال و حرص خوردن من رسیدیم تالار و هی استرس من داشت بیشتر میشد اگه نتونم در برم ؟ اگه محافیا بگیرنم؟وای خدا چه غلطی کردم دیگه اینقدر با خودم درگیر شده بودم که سرم داشت منفجر میشد چه شب نحسی بود . مجبورم بودم واسه اینکه کسی شک نکنه یه لبخند احمقانه رو رولبم تحمل کنم چقدر فکر و خیال داشتم یهو بغضم گرفت. لعنتی !
لعنت به هر چی مرد تو دنیاست به بدبختی بغضمو قورت دادم لبخندم پوزخند شده بود . و حاضرم قسم بخورم اصلا نفهمیدم سامان داره دستمو کجا میکشه !
اگه یکم دیگه تو این حال و هوا میموندم مطمئنم بغضم میترکید و جلو همه تابلو میشدم . حتی وقتی جلو بابا اینا و عمو رسیدیمم به زور سالم کردم .اصلا حتی دلم نمیخواست به بابا نگاه کنم . از عصبانیت از خجالت کاری که میخواستم بکنم آبروش میرفت ! همشم تقصیر خودش بود کاش میشد قبل از این اتفاقا بزنم زیره همه چیز اگه اون سامان عوضی تهدید نمیکرد اگه لج نمیکردم که آبروشو می ببرم همه چیز خوب میشد سرمو محکم تکون دادم تا ازین همه فکر و خیال خالص بشم یه بار حرفامو با خودم مرور کردم
حمایت شه کام بزارین انرژی بدید دوتا پارت طولانی نوشتم گذاشتم براتون🥺💙
#فرار
که هرچی گرده کل بود رفت تو دماغم .!!خااک تو سرت نیکا! سر قبر خودم کاج بکارم دیگه صحنه احساسی چی بود این وسط خلاصه همین عطسه زدم که بدبخت کپ کرد ! ایششش خو چیه عطسه بود دیگه . بعدم صورت کج و کولمو صاف کردمو دوباره نیش بیصحابو کش دادم . زیر لب بیشعوری گفتمو باهم راه افتادیم اصلا شنید ؟؟ بیخ باوو. رفتیم سمت درسالن این ارایشگره هم که از من خوشحال تر بود انگار با همون لبخند کذایی تا توی ماشین رفتیم همین که نشسیم روی صندلی صورتم به حالت عادی برگشت .ج*ر خورد دهنم .!خلاصه تا خود تالار هی این عین طوطی ور میزد . هی حرف می زد.هی مخه منو تیلیت میکرد !
دیگه دلم میخواست کم کم بزنم دکوره صورتشو بیارم پایین وراج بمیریی سرم رفت ولی به مرگ خواهر زاده ی مادربزگ عمم خیلی نفهمیدم از حرفاش از استرس دستام یخ بسته بود از عکس العمل بابا میترسیدم از اینکه تردم کنه !
ولی با همه سختیاشم میدونستم که من عمرا زیر بار حرف زور نمیرم ! خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ پایین و باال و حرص خوردن من رسیدیم تالار و هی استرس من داشت بیشتر میشد اگه نتونم در برم ؟ اگه محافیا بگیرنم؟وای خدا چه غلطی کردم دیگه اینقدر با خودم درگیر شده بودم که سرم داشت منفجر میشد چه شب نحسی بود . مجبورم بودم واسه اینکه کسی شک نکنه یه لبخند احمقانه رو رولبم تحمل کنم چقدر فکر و خیال داشتم یهو بغضم گرفت. لعنتی !
لعنت به هر چی مرد تو دنیاست به بدبختی بغضمو قورت دادم لبخندم پوزخند شده بود . و حاضرم قسم بخورم اصلا نفهمیدم سامان داره دستمو کجا میکشه !
اگه یکم دیگه تو این حال و هوا میموندم مطمئنم بغضم میترکید و جلو همه تابلو میشدم . حتی وقتی جلو بابا اینا و عمو رسیدیمم به زور سالم کردم .اصلا حتی دلم نمیخواست به بابا نگاه کنم . از عصبانیت از خجالت کاری که میخواستم بکنم آبروش میرفت ! همشم تقصیر خودش بود کاش میشد قبل از این اتفاقا بزنم زیره همه چیز اگه اون سامان عوضی تهدید نمیکرد اگه لج نمیکردم که آبروشو می ببرم همه چیز خوب میشد سرمو محکم تکون دادم تا ازین همه فکر و خیال خالص بشم یه بار حرفامو با خودم مرور کردم
حمایت شه کام بزارین انرژی بدید دوتا پارت طولانی نوشتم گذاشتم براتون🥺💙
۳.۷k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.