پارت 16
فک کنم مریض شدم وگرنه چرا چرا هر وقت جونگ کوک نزدیکم میشه قلبم تند تند میتپه (عزیزم اسم مريضی تو عشقه😂😂😂😂)
لباش رو حرکت میداد نمیخواستم زیادتر پیش بره دستم رو روی سینش گذاشتم و هلش دادم عقب
کوک حق نداری ازم مرحومشون کنی
لبات رو میخوام
ایملدا تو هم حق نداری کی دلت خواست بیای و من رو ببوسی گفتم که دوستت ندارم پس چرا.....
چرا دوستم نداری از من خوشت نمیاد از مدل موهام یه طرز لباس پوشیدن و حرف زدنم دلیلت چیه چرا چرا دوستم نداری در حالی که کلی دختر واسه اینکه من نگاهشون کنم جون میدن
برو همون دخترا رو نگاه کن من دلم رو به هر کسی نمیدم
کوک آره درسته قلب ولی من که قلبی ندارم توی دلش
من میرم بیرون لباس بپوش و بیا پایین
اوکی وقتی رفت لباس هام رو عوض کردم موهام رو با سشوار خشک کردم و اومدم بیرون واقعا خودمم نمیدونستم چرا دوستش ندارم
میخواستم برم پایین که صدایی شنیدم
تهیونگ نکن
بيب لطفا
نه تهیونگ گفتم نمیشه
باشه حداقل امشب رو پیش من بخواب
کاری که نمیخوای بکنی
نه ولی قول نمیدم
یاا خیلی بدی
میدونم بغلم کرد چقدر بغل هات آرامش بخش تهیونگ
اوم واقعا
آره پیش تو احساس امنیت میکنم
یعنی عشق اینجوری پیش کسی که دوستش داری احساس امنیت میکنی انگار خودت میدونی با وجودش هیچ کس نمیتونه کاری باهات داشته باشه
از اونجا رفتم تا اون دوتا مرغ عاشق به کارشون ادامه بدن رفتم پایین پیش جیمین روی مبل نشستم داشت گیم بازی میکرد
جیمین ایملدا بیا کنارم بازی کن
من
آره بلدی
اوهوم بلدم به جیا بازی میکردم
اوو خوبه حالا بزن بریم
به منم دسته گیم رو داد شروع کردیم به بازی کردن اون هی داد میزد میخندید ولی من خیلی خنثی بودم اخرای بازی بود که منم هیجان زده شدم بازی رو که بردیم من رو بغل کرد و چرخوند آخ جون بردیم یوهووووو
لباش رو حرکت میداد نمیخواستم زیادتر پیش بره دستم رو روی سینش گذاشتم و هلش دادم عقب
کوک حق نداری ازم مرحومشون کنی
لبات رو میخوام
ایملدا تو هم حق نداری کی دلت خواست بیای و من رو ببوسی گفتم که دوستت ندارم پس چرا.....
چرا دوستم نداری از من خوشت نمیاد از مدل موهام یه طرز لباس پوشیدن و حرف زدنم دلیلت چیه چرا چرا دوستم نداری در حالی که کلی دختر واسه اینکه من نگاهشون کنم جون میدن
برو همون دخترا رو نگاه کن من دلم رو به هر کسی نمیدم
کوک آره درسته قلب ولی من که قلبی ندارم توی دلش
من میرم بیرون لباس بپوش و بیا پایین
اوکی وقتی رفت لباس هام رو عوض کردم موهام رو با سشوار خشک کردم و اومدم بیرون واقعا خودمم نمیدونستم چرا دوستش ندارم
میخواستم برم پایین که صدایی شنیدم
تهیونگ نکن
بيب لطفا
نه تهیونگ گفتم نمیشه
باشه حداقل امشب رو پیش من بخواب
کاری که نمیخوای بکنی
نه ولی قول نمیدم
یاا خیلی بدی
میدونم بغلم کرد چقدر بغل هات آرامش بخش تهیونگ
اوم واقعا
آره پیش تو احساس امنیت میکنم
یعنی عشق اینجوری پیش کسی که دوستش داری احساس امنیت میکنی انگار خودت میدونی با وجودش هیچ کس نمیتونه کاری باهات داشته باشه
از اونجا رفتم تا اون دوتا مرغ عاشق به کارشون ادامه بدن رفتم پایین پیش جیمین روی مبل نشستم داشت گیم بازی میکرد
جیمین ایملدا بیا کنارم بازی کن
من
آره بلدی
اوهوم بلدم به جیا بازی میکردم
اوو خوبه حالا بزن بریم
به منم دسته گیم رو داد شروع کردیم به بازی کردن اون هی داد میزد میخندید ولی من خیلی خنثی بودم اخرای بازی بود که منم هیجان زده شدم بازی رو که بردیم من رو بغل کرد و چرخوند آخ جون بردیم یوهووووو
۵۴.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.